فَالْمُدَبـِّــرَاتِ أَمْــرًا سوگند به آنان که با تدبیر عمل می‌کنند. (آیه پنجم، سوره نازعات)
فَالْمُدَبـِّــرَاتِ أَمْــرًا سوگند به آنان که با تدبیر عمل می‌کنند . (آیه پنجم، سوره نازعات)
فَالْمُدَبـِّــرَاتِ أَمْــرًا سوگند به آنان که با تدبیر عمل می‌کنند. (آیه پنجم، سوره نازعات)

علی نوذرپور | مديران سابقه دارند، كارنامه ندارند

یكی از معضلات جدی در كشور ما این است كه متاسفانه از مدیران در جایگاه مناسب‌شان استفاده نمی‌شود. طبیعتا این امر نه تنها باعث عقب‌افتادگی شده بلكه سبب می‌شود ما بسیاری از مدیران كارآمد را از دست بدهیم. به همین دلیل هم هست كه در بیشتر كشورهای دنیا مدیران ایرانی موفقی در سطوح مختلف مشاهده می‌كنیم. اینها همان كسانی هستند كه در داخل قدر آنها را ندانستیم و همین هم رفتنی‌شان كرد. یكی از دلایل اصلی این پدیده هم نگاه سیاسی به حوزه مدیریت مثل بسیاری از حوزه‌های دیگر در كشور است. شاید باوركردنی نباشد اما گاهی در دستگاه‌های دولتی ما به مدیری می‌گویند می‌دانیم كسی از شما بهتر نمی‌تواند این كار را انجام دهد اما به ما گفته‌اند «بد خودمان» بهتر از «خوب دیگران» است. این «خودمان» و «دیگران» هم ناظر بر رشته و تخصص و… نیست، بلكه منظور طیف سیاسی است. می‌شود گفت اوضاع در این حوزه هم هر سال بدتر از گذشته می‌شود و سنگینی این نگاه بیشتر می‌شود. این در حالی است كه مدیریت و ریاست بحث‌های اصلی توسعه هستند. یعنی اگر ما بتوانیم نیروهای خوب را به كار بگماریم، بخش اصلی كار برای توسعه را انجام داده‌ایم، این مشروط بر آن است كه یك نظام و سازوكاری برای این كار در كشور وجود داشته باشد. فرض كنید بنده به عنوان یك مدیر می‌خواهم مدیری را برای مجموعه‌ام جذب كنم، چطور باید این كار را انجام دهم؟ اصلا سیستمی برای این كار وجود ندارد. همه این پروسه از طریق روابط فردی طی می‌شود و در نتیجه بخش اعظمی از پتانسیل‌ها ناشناخته می‌مانند.

انتخاب درست
اگر در مورد انتخاب مدیران اشتباه كنیم، كل شاكله نیروی انسانی ما نامناسب شكل می‌گیرد. ما باید بهترین افراد را به عنوان مدیر انتخاب كنیم. مدیران ما باید بدانند ادارات و سازمان‌ها حزب و تشكل سیاسی نیستند، بلكه عملكرد افراد بر اساس لیاقت آنهاست. تفكر سیاسی و حزبی باید فقط تا دم در سازمان بیاید، دیگر در كار نباید جایی داشته باشد. وقتی نگاه سیاسی داشته باشیم، نتیجه می‌شود دولت نهم و دهم كه همه را با سنجه گرایش می‌سنجید و این نابسامانی‌ها به وجود آمد. این اعمال اسراف سیاسی بود چرا كه مدیران با سرمایه نظام پرورش یافته‌اند. كنار گذاشتن آنان یعنی به سرمایه‌های نظام پشت كرده‌ایم. شرایط امروز زاییده همین اتفاق است، بزرگ شدن دولت، رشد پایین، بیكاری بالا و… مدیریت موفق الزاماتی دارد كه بدون آنها تحقق نمی‌یابد. برای اعمال مدیریت صحیح، نخستین الزام انجام پژوهش است، دوم بحث آموزش، سوم برنامه‌ریزی و چهارم اجرا. این چهار محور در یك فرآیند به هم متصل هستند و هیچكدام بدون دیگری ارزش ندارد.

نکات مغفول مانده
نخستین مشكل كشور ما در مساله مدیریت این است كه مدیران ما عمل‌گرا هستند، به نتایج كوتاه‌مدت فكر می‌كنند و سعی می‌كنند عملكردی داشته باشند كه دغدغه افكار عمومی است، به كارهایی كه مبتنی بر برنامه‌ریزی باشد و نتایج بلندمدت داشته باشد بی‌رغبت هستند. اهمیت تحقیق و پژوهش بسیار ضعیف است. هردوره‌ای كه دوره‌ رونق سازمانی بوده است می‌توان ردپای توجه به پژوهش را در آن دید. نكته دیگری که مغفول مانده بحث آموزش است. هر زمان یك تشكیلات اداری موفق بوده است، اداره مزبور تلاش بسیاری در بحث آموزش كرده است. همین الان هم یكی از جدی‌ترین تهدید‌كننده‌های ادارات ما عدم توجه به بحث آموزش است.
متاسفانه ما به خاطر اینكه نظام یكپارچه حزبی نداریم، به تبع آن نظام پرورش مدیران كارآمد هم نداریم. نظام‌های حزبی در سراسر دنیا كار شناسایی مدیران را بر عهده دارند. علاوه بر اینكه این نظام‌ها را نداریم یك‌سری نهاد‌های پشتیبان اطلاعات هم نداریم، مانند بانك مدیران حوزه حمل‌ونقل یا بانك مدیران شهری. لذا انتخاب مدیران بر اساس رابطه‌های فامیلی یا رفاقتی است. پس در وهله نخست سیستم انتخاب مدیران ما اشتباه است.
نكته دوم اینكه مدیران منتخب در معرض دوره‌های آموزشی قرار نمی‌گیرند و روز به روز تحلیل می‌روند چون كیفیت‌شان مورد توجه قرار نمی‌گیرد. نكته مغفول دیگر نبود نظام ارزیابی مدیران در كشور است. عملكرد یك مدیر هر چه باشد همان حقوق و مزایای مقررشده را دریافت می‌كند. ضمن اینكه مدیری كه كار می‌كند بیشتر در معرض اشتباه است و امكان تخطئه شدن مدیر وجود دارد. برعكس مدیری كه كار نمی‌كند در معرض هیچ‌گونه اشتباهی نیست و لذا عزیزتر از مدیر كاری است. شاخص‌هایی كه باید برای سنجش مدیران وجود داشته باشد در ایران موجود نیست و حتی نظام تنبیه و تشویق برای مدیران نیز دارای شاخص و الگوی استاندارد نیست.
مدیران ما وقتی بازنشسته می‌شوند، حقوق و مزایای‌شان به شكلی نیست كه بتوانند گذران زندگی كنند و باید به فكر كار بعد از بازنشستگی خود نیز باشند.
اگر ما نیروی انسانی را بزرگ‌ترین سرمایه نظام مدیریتی در كشور می‌دانیم، باید از این روش برنامه‌ریزی كه سنتی‌ترین نظام برنامه‌ریزی هم هست، فاصله بگیریم. متاسفانه در ایران بزرگ‌ترین منبع را نیروی انسانی نمی‌دانند و به همین خاطر است كه توسعه‌ای اتفاق نمی‌افتد.

هر طیفی می‌تواند در شوراها باشد
ما در مدیریت شهری كشور دو ركن اساسی داریم؛ شوراها با عنوان بخش مقنن و ناظر و شهرداری‌ها در بخش اجرایی. شوراها وظیفه نمایندگی مردم را برعهده دارند. به نظر بنده این نمایندگان می‌توانند از هر طیفی باشند، تا بتوانند صدای همه را در شهر به گوش بخش اجرایی برسانند. وظیفه شوراها بیشتر اثربخشی است؛ شوراها نیامده‌اند تا میزان كارایی مدیریت شهری را ارتقا بدهند، بلكه فلسفه وجودی شوراها اثربخشی است. طبق قانون اساسی شوراها باید به عنوان نماینده‌های مردم بر اداره برنامه‌های محلی نظارت كنند. این نظارت‌ها باید روند و كیفیت برنامه‌های اجرایی را تسریع کنند و بالا ببرند. البته این نظارت باید از نگاه مردم باشد. شوراها مردم محلی را نمایندگی می‌كنند. در این شوراها باید از هر طیف و تخصصی حضور داشته باشند. یك هنرمند بخش هنری شهر را پیگیری و نمایندگی می‌كند، یك پزشك حوزه بهداشت و یك معمار حوزه بافت شهری و…

شورا ساختار اشتباهی دارد
اشكال شوراها در ایران این است كه این طرح باید از پایین شكل می‌گرفت، یعنی باید اول شوراهای محلات و بعد مناطق و در آخر شهرها تشكیل می‌شد اما در ایران این روند از بالا شروع شد و اگر اشكالی در نظام شورایی شاهد هستیم مربوط به این ساختار اشتباه است. اگر این نظام از پایین شكل می‌گرفت شوراهای شهرها تحت نظارت عمومی قرار می‌گرفتند، اما با این ساختار اشتباه شوراها، نظارت مردمی روی‌شان صورت نمی‌گیرد.
آن شاخه‌ای كه مدیریت شهری را از مدیریت دولتی متفاوت می‌كند وجود نظارت و مشاركت مستقیم مردمی است، اگر این شوراها در كاركرد اصلی خود باشند، می‌توانند به بال مدیریت شهری تبدیل شوند. مشاركت، فلسفه اصلی وجود شوراها در بدنه مدیریت شهری است. دو نكته اساسی در بحث شوراها وجود دارد كه یاری‌دهنده مدیریت اجرایی شهری است؛ یكی نظارت و دیگری مشاركت است كه نكته مغفول در كار شوراها دقیقا همین نكته است. آنها در ایران نه می‌توانند مردم را در بحث نظارت دخالت دهند نه در بحث مشاركت می توانند از همكاری آنان استفاده كنند.

باید به سمت قانون برویم
تا سال 61 تا 50 درصد بودجه شهرداری‌ها را دولت تامین می‌كرد و به اجبار و به زور مشكلات اقتصادی جنگ، واژه خودكفایی را مقابل اسم شهرداری نوشتند. در این طرح شهرهای بزرگ می‌توانند گلیم خود را از آب بیرون بكشند چون می‌توانند از محل عوارض كسب درآمد كنند و حیات خود را ادامه بدهند اما اگر شهرداری شهرهای زیر 50 هزار نفر نتوانند از این محل بودجه خود را تامین كنند دچار ورشكستگی می‌شوند. این محل درآمدها باید به زودی تغییر كنند چرا كه حیات شهرداری‌ها را به خطر انداخته است. امروز با فروش تراكم به مردم به حقوق شهروندی آنها تجاوز كرده‌ایم، چرا كه به جای هوای پاك داریم گازهای سمی را به استنشاق آنان می‌رسانیم. باید برای فرار از این بحران راهكار اصولی و قانونی پیدا كنیم. تعریف بودجه از طرف دولت و تعریف منابع اقتصادی دیگر، از این راهكارهاست.
باید امور را به دو بخش ملی و محلی تقسیم كنیم. امور ملی برعهده دولت باشد و امور محلی برعهده مردم. پس از این تقسیم‌بندی باید منابع درآمدی را هم به دو بخش تقسیم كنیم؛ ملی و محلی. باید مردم بدانند چند درصد از مالیات را به بخش ملی و چند درصد را به بخش محلی می‌دهند. البته ظاهرا فضا به این سمت و سو می‌رود. اما این درصد كم است و باید منابع بیشتری را به بخش شهری اختصاص دهیم.
ما چاره‌ای نداریم جز رفتن به سمت قانون. باید همه ما تابع قانون باشیم و از قانون تخطی نكنیم. اگر طرح جامع مصوب می‌كنیم نباید حتی ذره‌ای از برنامه عدول كنیم. ما در این نهاد هم داریم به‌شدت بر نظارت خود می‌افزاییم تا شاهد تخطی از قانون نباشیم. اگر هركس سر امور تخصصی خود باشد كمتر شاهد تخلفات خواهیم بود. شهرداری‌ها به درستی امور را انجام دهند و شورا و دولت نظارت دقیقی داشته‌ باشند، همه امور طبق قانون به سمت جلو هدایت می‌شوند.
شهرداری‌ها هم اگر بودجه ندارند طرح‌های جدید تصویب نكنند، چرا كه باعث مزاحمت برای شهروندان می‌شوند. دل بستن به اینكه منابع تامین می‌شوند، كار درستی نیست و باید برنامه‌ها طبق اصول رسمی خود جلو بروند.
یكی از اشكالات شورا در بحث ثبات مدیران در شهرداری است. شوراها اجازه نمی‌دهند مدیران بتوانند فرصت مناسبی برای اجرای طرح‌ها داشته باشند. پیامد این امر رفتن مدیران شهری سراغ كارهای كوتاه‌مدت است. باید شوراها حداقل به شهرداران یك دوره چهارساله یا پنج ساله فرصت دهند تا مدیران شهری به طرح‌های بلند مدت همت گمارند.

باید به شهرداری‌ها اعتماد كرد
عمده كارهایی كه دولت در ایران انجام می‌دهد در كشورهای پیشرفته برعهده مدیریت شهری است. در این كشورها مدیریت آب، گاز و برق، گردشگری، فرهنگی و… برعهده شهرداران است.
به بیانی دیگر مدیریت یكپارچه بر آن كشورها حاكم است، ما فاصله زیادی با آنها داریم و اصلا مقایسه نمی‌تواند امر قابل توجهی باشد. ما از برنامه دوم به بعد مكررا گفته‌ایم دولت نباید به حیطه وظایفی كه شهرداری می‌تواند انجام دهد ورود پیدا كند. قبل از انقلاب شهرداری‌ها مدیریت آب، برق و گاز را عهده‌دار بودند اما با پیروزی انقلاب اسلامی این امور را برعهده دولت گذاشتیم و دغدغه دیگری نیز به بدنه دولت اضافه كردیم. البته لایحه اصلاح نظام اداری وظایف زیادی از دولت را بر عهده شهرداری خواهد‌ گذاشت.
شهرداری‌‌ها نشان داده‌‌اند كه اگر به آنها اعتماد شود می‌توانند زمینه‌ساز اتفاقات مثمرثمری در حوزه‌های فرهنگی و اجتماعی باشند. مصداق این اعتماد خانه‌های فرهنگ و فرهنگ‌سراهایی است كه از سوی شهرداری ساخته و برنامه‌ریزی شده‌اند. باید دست شهرداری را باز گذاشت تا بتواند به راحتی در این زمینه فعالیت كند. باید مردم خود انتخاب كنند چه سینما، تئاتر و هنری داشته باشند و شهرداری‌ها زمینه را ایجاد می‌كنند تا مردم دخالت بیشتری در این امور داشته باشند. دولت با وزارت فرهنگ و ارشاد دغدغه خود را بیشتر می‌كند. دولت باید به امور استراتژِیك و اقتصادی برسد. اگر لایحه جدید وظایف شهرداری‌ها تصویب شود انقلاب بزرگی در مدیریت شهری و سبك‌سازی وظایف دولت صورت خواهد گرفت.

توصیه‌هایی به مدیران شهری
مهم‌ترین توصیه من به مدیران ‌شهری این است‌ كه اجازه دهند كارهای پژوهشی و تحقیقی در شهر انجام بشود. تلاش مضاعف داشته باشند تا مدیریت شهری برنامه راهبردی جامع و دقیقی داشته باشد. مدیران شهری تلاش كنند از روزمرگی فاصله بگیرند.
مدیران شهری برای راضی نگه داشتن بعضی از دوستان خود در شوراها از قانون عدول نكنند.