مرور تجربهها و بازخوانی اشتباهها در مدیریت کشور ها کمک میکنند دیگران راه رفتهای که به هدف نرسیده است را دوباره امتحان نکنند. این بسیار ارزشمند است و از هدررفت زمان جلوگیری میکند. زمان در جوامع بزرگ، جوامع کوچک، خانواده و حتی فرد اهمیت بسیار دارد. همه پیشرفتها، توسعهها و… در بستر زمان رخ میدهد و نکته مهم این است که زمان محدودیت خاص خود را دارد و هر کس از دید خود به آن مینگرد. با این مقدمه میتوان گفت مدیر روی عمر خود سرمایهگذاری میکند؛ چیزی که هیچ مابهازایی ندارد و تجربه و سابقه نیک تنها دستاورد این سرمایهگذاری است.
مدیران گرانقیمتترین منابع انسانی هستند
شاید مدیران این شعار «مدیران سرمایههای ملی هر کشور» را تعارف بدانند اما در تمام جوامع پیشرفته اولین منابع هر کشور منابع مدیریتی و پس از آن منابع انسانی است. این منابع مدیریت کشور ها هستند که منابع انسانی را به بالندگی میرساند و مدیری که در جهت رشد کشور حرکت میکند، سرمایه ملی آن کشور است.
واقعیت این است که مدیران جزو گرانقیمتترین منابع انسانی هستند و در سازماندهیها، پیشبردها و ظرفیتسازیهای اجتماعی، فنی، سیاسی و… جامعه در قله قرار میگیرند. وضعیت عراق نمونه روشنی از سوءمدیریت و در مقابل شرایط امروز کشورهای مالزی و سنگاپور حاصل مدیریت صحیح است.
در اوایل انقلاب، عراق ادعای برتری و میل سلطهطلبی داشت و وضع جاری این کشور هم خوب بود. کمتر عراقیای دغدغه معیشت یا امنیت داشت اما جامعه از سوءمدیریت رنج میبرد. صدام دچار توهم در مدیریت بود و فقدان آگاهی و استراتژی به انضمام مدیریت اشتباه، کار را به جایی رساند که نهتنها از خود و خانوادهاش اثری باقی نماند، بلکه امنیت و ثبات هم از عراق رخت بربست. عراق امروز باید زمان و هزینه زیادی صرف کند تا به نقطه متعادل برسد.
مالزی یک کشور جهان سومی بود که جایگاه قابل توجهی نداشت، اما با روی کار آمدن ماهاتیر محمد و مدیریت او، امروز مالزی در کنار کشورهای توسعهیافته قرار گرفته است. ماهاتیر محمد با استفاده از استراتژی درست، مشورت با خردمندان و بهرهگرفتن از تجربههای دنیا زمینه لازم برای رشد کشورش را ایجاد کرد.
سنگاپور نیز یک کشور جهان سومی بود که برای بقای خودش هم مشکل داشت. مساحت این کشور حدود 750 کیلومترمربع (کمتر از مساحت تهران) است و از نظر آب شیرین و خاک در مضیقه قرار دارد. این کشور برای تامین زمین حدود 300 کیلومترمربع از دریا را پر کرد و الان در رده سوم یا چهارم بالاترین درآمد سرانه کشورها قرار دارد. کشوری که روزی ماوا و منشاء بسیاری از امراض و گرفتاریها بود، با مدیریت صحیح اکنون یکی از قطبهای تجارت و صادرات است.
اشتباهها را به فرصت تبدیل کردیم
ضمن احترام به عقاید مدیران پیشکسوت، معتقدم که کشور ما رشد خوبی در بحث مدیریت داشته است. مسیری که از مبدا تا به امروز در این حوزه طی کردهایم، رشد خوبی را نشان میدهد، هر چند که فارغ از اشتباه هم نبوده است.
این رشد را با نگاهی به وزارت نیرو بررسی کنید. تا قبل از انقلاب برای تامین آب و برق از لحاظ تاسیسات، تجهیزات و ایجاد ظرفیتها به شکل گستردهای به دیگر کشورها وابسته بودیم. ما دانش سدسازی نداشتیم و در این زمینه هم به شدت وابسته بودیم. در بحث تصفیه آب آشامیدنی، لولهسازی و تجهیزات ابزار دقیق حرفی برای گفتن نداشتیم. آن زمان به ما تلقین شده بود که توان صنعتگری نداریم و همین انگیزه ورود به میدان مسابقه دنیا را از ما میگرفت.
با پیروزی انقلاب تمام شرکتهای مهندسین مشاور، سازندگان سد، نیروگاه و تصفیهخانه و پیمانکاران کنسرسیومهای خارجی کشور را ترک کردند. وابستگی در تجهیزات از یک طرف و باور غلطی که نسبت به ناتوانی خود در ساخت تجهیزات صنعتی داشتیم از طرف دیگر ما را در بحران قرار داده بود. از آنجا که یکی از اهداف انقلاب توسعه درونزا و ریشهای و رفع وابستگی بود، نظام به نیروهای داخلی روی آورد. با توجه به شرایط و ظرفیت آن دوران، تجربهآموزی کاملا قابل پذیرش بود. ما در مسیر تازهای قدم گذاشته بودیم و از همین رو هم اشتباه کردن مذموم نبود، اما خطا و سوء استفاده پذیرفته نمیشد. هیچ دانشمند، صنعتگر و فعالی بدون اشتباه کردن مسیر رشد خود را نپیموده است. به هر حال نظام در جهت تحقق اهداف انقلاب، به نیروهای متخصص داخلی اعتماد کرد و کار را به آنها سپرد. اینکه بعد از انقلاب ما توانستیم وابستگی را کنار بزنیم و در داخل کشور طراحی و ساخت تجهیزات، احداث سد، ساخت تونل، تصفیهخانه، پمپ، قطعات، لوله، کنتور و نیروگاه را انجام دهیم به زبان آسان است؛ هر کدام از این صنایع به تخصصهای بسیار نیاز دارد. ما در مسیر خودکفایی گام برداشتیم و در صنعت آب و برق صاحب دانش، تکنولوژی و فناوری شدیم. اکنون دانش ساخت سد، تصفیهخانه و نیروگاه در کشور ما نهادینه شده است. امروز شرکت مپنا به عنوان یکی از شرکتهای زیرمجموعه وزارت نیرو در بحث ساخت نیروگاه و تجهیزات یکی از 6 شرکت قدر دنیاست.
دانش امروز ما دیگر وارداتی نیست و همین سبب شد که در شرایط تحریم به بنبست نرسیم و تسلیم نشویم. خودکفایی امروز ما به برکت انجام کارهای زیربنایی دیروز و به پشتوانه اندیشه و تخصص نیروهای داخلی است. طبیعی است این مسیر سخت با آزمون و خطا طی شده است، اما کشور اشتباهها را به فرصت تبدیل کرد.
اگر حمایت مدیران وزارت نیرو نبود، صنعت کشور در عرصه آب و برق پا نمیگرفت؛ چراکه آنها مسئولیت پذیرفتند و بازارشان را در اختیار صنعتگران و تولیدکنندگان داخلی قرار دادند.
استقلال امروز ایران تا اندازه ای مرهون تلاش مدیران و منابع انسانی کشور است، کشوری که در این سالها همواره در حوزههای مختلف دچار چالش بوده است. جامعه مدیریتی کشور بدون داشتن پشتوانه علمی، آشفتگیهای پس از انقلاب را مدیریت کرد و مدیران ما در مدرسه انقلاب مدیریت را مشق کردند. این روش پرهزینه است اما تجربههای بهدست آمده را هیچ کتابی نمیتوانست در اختیار ما قرار دهد. مسیر آزمون و خطا را برای آینده توصیه نمیکنم اما در شرایط بعد از انقلاب راهی بهجز این پیش روی ما نبود.
بعد از این بحران، جنگ به ما تحمیل شد. کشور ما جنگ را هم مدیریت کرد و پس از آن درگیر مدیریت تحریمها شد. با وجود تمام این موانع و مشکلات راه رشد خود را پیدا کردیم و دستاوردهای بزرگی به دست آوردیم که در دنیا هم پذیرفته شده است.
اختیار و مسئولیت بیتناسب
واقعیت این است که مدیران باید جزء گرانقیمتترین منابع انسانی باشند، حال پرسش اینجاست که چرا؟ به عنوان نمونه خلبانها نیرویهای گرانقیمتی هستند، زیرا خلبان به تعداد ظرفیت هواپیما، انسان جابهجا میکند و جان آن افراد در اختیار اوست؛ ضمن اینکه هدایت هواپیما هم به عنوان یک سرمایه بزرگ در دست اوست. پس از آنجا که جان چند نفر و یک میزان سرمایه مشخص در اختیار خلبان قرار میگیرد، ما برای افرادی که قرار است در این سمت قرار گیرند، هزینه و زمان زیادی صرف میکنیم و آنها تحت آموزشهای خاص و حرفهای قرار میگیرند. بعد هم هواپیما را با اختیار تام به او میسپاریم. در واقع هنگام پرواز حرف آخر را خلبان میزند و حتی اگر تصمیم اشتباه هم بگیرد خدمه و مدیریت موظف به اطاعت از نظر و خواسته او هستند. باید روی مدیران هم که سازمانهایی با سرمایههای عظیم در اختیارشان قرار میگیرد و میتوانند بر اقتصاد یک کشور تاثیر فراوانی داشته باشند با همین نگاه سرمایهگذاری کرده و اختیار داد. به عقیده من اگر شرایط لازم برای مدیران فراهم شود، بهواقع مدیران سرمایه هستند، اما وزن همه مدیران یکی نیست و گاهی برخی از مدیران ضدسرمایه میشوند. آنچه باید در نظر بگیریم این است که مدیریت در ایران با موانع بسیاری روبهرو است و به عنوان نمونه مدیران ما به ویژه در بخش دولتی اختیار یک خلبان را ندارند که حرف آخر را خودشان بزنند. مدیران ما حرف مشاع را میزنند یعنی او در مشکلات، مسائل و بار مسئولیتی سهیم است و چه بسا بار مسئولیتی بیشتری هم داشته باشد اما در اختیارات این تناسب وجود ندارد. بنابراین یکی از مسائل مهم مدیریت دولتی در ایران، فقدان تناسب اختیار و بار مسئولیتی است.
خرج که از کیسه مهمان بود، حاتمی طایی شدن آسان بود
قبل از اینکه در ایران نفت تا این میزان از پایههای اقتصاد را در بر بگیرد، جامعه احتیاجهای خود را با مسائل درآمدی و اقتصادی خودش اداره میکرد. با ورود نفت، اقتصاد کشور یارانهای شد. اقتصاد یارانهای بیشترین اثر لحظهای خود را بر مدیران گذاشت. زیرا مدیران هم به پشتوانه اقتصاد نفتی به سمت رشد منابع جامعه حرکت کردند و این شد که هر سال سهم نفت در اقتصاد ما افزایش یافت. پس از انقلاب به مرور سهم نفت در اقتصاد کاهش یافت. این اتفاق مبارکی بود و سبب اصلاح مدیریت شد؛ چراکه مدیران در سایه پول نفت رشد نخواهند کرد. باید در آینده سهم یارانه نفت در اقتصاد را تا جایی که امکان دارد کم کنیم و لازمه آن این است که با راهکارها، شیوهها و شیب مناسب دولت را کوچک کنیم.
آفتهای مدیریتی
مدیریت هلیبرد باید کنار گذاشته شود. افراد باید براساس شایستگی و طی مراحل مدیریتی صاحب پست شوند. این طی طریق، فرهنگ مدیریت را به آنها میآموزد. بخش عمده فرهنگ مدیریت، فرهنگ کار با نیروی انسانی است که به صرف آموزشهای دانشگاهی بهدست نمیآید. کار با نیروی انسانی قدرت استنباط، تعامل، درک متقابل و انتقال انگیزه را در فرد تقویت میکند. این تجربه است که مدیرانی چون آقای ترکان، ظریف، زنگنه، بیطرف، چیتچیان و… را ساخته است.
چند لایه بودن دستگاههای نظارتی مخصوصا در نهادهای دولتی یکی دیگر از آفتهای مدیریت است. بهویژه اینکه با وجود نظارتهای سختگیرانه سهم اتلاف زمان بیشتر از سهم سلامتی است که بهدست میآوریم. من با نظارت مخالف نیستم اما معتقدم باید در کنار اعتماد یک نظارت روشن وجود داشته باشد. باید فضای تحرک و تصمیمگیری مدیر را باز گذاشت. در تربیت فرزند هم اگر مرتب امر و نهی وجود داشته باشد، اعتماد بهنفس و خلاقیت او از بین میرود و طبیعی است که نمیتوانیم از چنین فردی انتظار رشد و بالندگی داشته باشیم.
یکی دیگر از این موارد محافظهکاری و عدم ریسکپذیری مدیریت دولتی است. یکی از علتهای آن این است که دانش و خرد مدیران دولتی افزایش یافته و افزایش خرد و آگاهی رابطه معکوس با ریسکپذیری دارد.
علت دیگر این است که نظارتهای چندلایه جرات و قدرت تصمیمگیری را از آنها سلب کرده است. قانونها و مقررات متعدد هم قدرت پرواز را از مدیران ما گرفته است و شاید لازم باشد در مجلس و دولت کمی از این قوانین و مقرراتی که مانع تولید فکر هستند، کاسته شود تا سیستم مدیریتی چابکتر حرکت کند.
بزرگی دولت یکی از اشکالات نظام مدیریتی کشور است. هر وقت سخن از کوچک شدن دولت به میان آمده است، وزارتخانهها را در هم ادغام کردهایم. ادغام وزارتخانهها نهتنها به حل مسائل کمک نمیکند، بلکه با تجمیع مسائل و مشکلات دو وزارتخانه سبب پیچیده شدن آنها میشود؛ باید بخشی از ساختارها از بدنه دولت جدا شود.
یکی دیگر از معضلات، کمرنگ بودن صداقت است. تجربه مدیریتی به ما آموخته است که کارکنان سازمان از پایینترین سطح تا سطوح عالیرتبه، بسیار تیزهوش هستند، بنابراین بهتر است مدیر صادقانه رفتار کند و هر آنچه هست را بنمایاند. در واقع باید حرف و عمل مدیر یکی باشد زیرا او معلم و الگوی سازمان مطبوعش است.
یکی از مسائلی که در ظاهر خیلی جدی به نظر نمیرسد اما واقعا به اصلاح نیاز دارد، جلسات متعدد کمبهره و کارتابلهای تکراری و وقتگیر است.
خودرای بودن هم یکی دیگر از نبایدهای مدیریتی است. گاهی اوقات مدیران صاحب تجربه تنها به دانش خود اعتماد و اعتقاد دارند که این موضوع سبب کاهش مشارکت و تحرک سازمان میشود و بهرهمندی از دانش مدیران جوان را به حداقل میرساند
بایدهای مدیریتی
یکی از موارد حائز اهمیت در مدیریت، اعتماد به نیروی داخلی و ایجاد فرصت سعی و خطا برای آنهاست. باید از نیروها اشتباه را بخریم. خرید اشتباه هزینهاش کمتر از خرید خطا و کارهای انجام نشدنی است. ما باید در کنار نفع سرمایه، عدم نفع را هم حساب کنیم. مورد دیگر تربیت مدیر شایسته و قابل است. باید با گزینش صحیح و درست مدیران جوان را جذب کرده و در پلههای اول مسیر پیشرفت قرار دهیم تا زیر سایه مدیران باتجربه در بلندمدت رشد کنند.
مارا در شبکه های اجتماعی دنبال کنید.