مدیریت یک فرصت است که به فرد داده میشود تا بتواند خدمت کند. یعنی یک مدیر برای اینکه بتواند خدمت کند باید راهبر باشد. یک مدیر راهبر نوآوری میکند، ابداع دارد و برای ارتقای سازمان میکوشد. مدیری که بخواهد فقط کار روزمره خود را انجام بدهد هیچگاه رشد نخواهدکرد. یکی از مهمترین اصول مدیریت راهبر، بهروز بودن است. روزی وجود ندارد که بنده مطلب جدیدی را مطالعه نکنم و روزی هم نیست که چیزی را به کسی نگویم و یاد ندهم، سعی میکنم به هر کسی به فراخور نیاز او و توان خودم چیزی یاد بدهم. اصلا کار مدیر این است که یاد بگیرد و یاد بدهد.
دانش و تجربه سرمایه عظیمی است
من همیشه بر این اعتقاد هستم که اگر کاری بلدم باید آن را یاد بدهم. همچنین در مدیریت این اصل را یاد گرفتم که همیشه باید برای این مملکت از خود هزینه کرد. اگر خدا فرصتی را در اختیار یک شخص میگذارد باید تجربیات خود از آن فرصت را به دیگران انتقال دهد. بنده همیشه در هر جایگاهی بودم، جوانانی را به عنوان همکار خودم بکار گرفته و تجربهام را به آنها انتقال میدادم؛ کسانی که خوشبختانه امروز همه تبدیل به مدیران موفقی شدهاند. مبحث مدیریت دانش که «مدیران و روسا» نیز بررسی آن را آغاز کرده است، از اهمیت بالایی برخوردار است. یک مدیر باید بتواند دانش خود را به مجموعه کاری خود منتقل کند. اصل مهم مدیریت، یادگیری و آموزش است. این اصل در همه جای دنیا یکسان است. یک مدیر تجربه میکند و این تجارب را آموزش میدهد، مدیریت تجربه است؛ بنابراین یک مدیر باید بتواند یادگیریهایش را منتقل کند. دانش فقط علم نیست بلکه آمیختهای از علم و تجربه را دانش میگویند که در این بین اما نقش تجربه پررنگتر است. مدیر خوب هم باید همیشه اهداف و ایدههایش را مستند کند. تدوین برنامه، استراتژی، مستند کردن و… راههایی است که میتوان تجربه و دانش مدیریت را با آن مکتوب و ماندگار کرد.
نبایدهای مدیریتی
مدیر در درجه اول باید در رشته تخصصی خود ثبات داشته باشد. یک مدیر نباید از شاخهای به شاخه دیگر بپرد. اگر مدیری میخواهد تمرکز داشته باشد و بتواند از تواناییهای فکری و مغزی خود بیشتر استفاده کند باید این ثبات را در کار خود حفظ کند. در درجه دوم نباید مدام مدیران را جابهجا و عوض کرد. باید حداقل به مدیر چهار سال وقت دهند تا بتوان عملکرد و برنامهریزی او را سنجید.
در زمانهای گذشته در کشور ما سنتی با عنوان استاد و شاگردی وجود داشته؛ به این ترتیب که وقتی استادی از دنیا میرفت یا از تدریس ناتوان میشد این شاگرد بود که جا پای استاد میگذاشت و کار او را ادامه میداد. با این نگرش دانش کمتر در فرآیند انتقال قرار میگرفت. اکنون در بین مدیران ما هم این سیستم وجود دارد. اندک نفراتی از مدیران امروز ما حاصل تربیت مدیریتی بودهاند، به همین خاطر دانش مدیریتی ما توفیق کمتری داشته، چرا که هیچوقت آموزشهای جمعی نداشتهایم. یک مدیر شاید هیچوقت فرصت آموزشهای جمعی را نداشته باشد اما با مستند کردن، با نوشتن خاطرات مدیریتی و… میتواند این نکات را از خود به یادگار بگذارد. اصلا مدیر باید این کار را بکند و این مستند کردن تجاربش را به سیستم بدهکار است. یک زمانی یکی از مدیران ما داشت در مجلس استیضاح میشد گفت با برکناری من چندین میلیارد پول را دور میریزید، چرا که سالهاست دارم تصمیمگیری میکنم و خطاهای زیادی نیز مرتکب شدهام. هزینه این خطاها را مملکت پرداخته کرده است.
باید پیوسته از مدیران باتجربه مشاوره بگیریم
حتی تکنولوژی ما که بحث اصلی علم است، از دانشگاه بیرون نیامده است. اگر تحقیقات پایهای را بگذاریم کنار میبینیم که دانشی که در بخش صنعت وجود داشته، تئوریزه شده و به دانشگاهها رفته است نه بالعکس. به عبارتی متاسفانه جریان مدیریتی به درستی طی نشده است. یعنی مدیری که در دانشگاه پرورش مییافت بسیار تئوریک بود و کارایی نداشت و مدیری هم که در اجرا بود، از این تئوریها دور بود و باز به مشکل برمیخورد. این دو با هم بود که میتوانست یک مدیر را به موفقیت برساند. بنابراین مدیریت در هر کشوری اقتضای خاص خود را دارد. ما نمیتوانیم تئوریهای مدیریتی امریکا را بیاوریم و آنها را در ایران عینا اجرا کنیم. پس این ارتباط بین صنعت و دانشگاه باید در کشور خودمان شکل بگیرد.
در همه جای دنیا روال بر این است که از مدیران بازنشسته و باتجربه برای پستهای مشاورهای سود میجویند اما انگار این روال در ایران برعکس شده است. یک مدیر نباید هیچگاه از عرصه مدیریتی کشور دور باشد. شاید وقت کمتری از دوران اصلی کاری خود اختصاص دهد ولی همواره باید از اینها برای خدمات مشاورهای استفاده بشود.
راهکار طبیعی استفاده از تجربه مدیران برای جوانترها تاسیس سازمانهای مردم نهاد برای مدیران باتجربه است تا با برگزاری دورهها و جلساتی جوانترها بتوانند از تجربیات این مدیران بهره ببرند. این یعنی ایجاد یک جریان همافزایی بین دانش و تجربه و نسلهای آینده مدیریتی کشور. تجربه نشان داده اگر این جریان به صورت پیوسته ادامه پیدا کند، جواب خواهد داد. انتقال دانش باید جزو وظایف مدیران محسوب شود. مدیر باید در برابر هزینهای که مملکت برای او کرده و فرصتهایی که خدواند در اختیار او گذاشته احساس مسوولیت کند و دانش و تجربهاش را منتقل کند. یک مدیر باوجدان این کار را خدمت و چه بسا وظیفه خود میداند. این کار هم از طریق مستند کردن، حضور در محافل، حتی ضبط شفاهی و… انجام میشود.
نباید تسلسل تجربه از بین برود
الان مدیریت در کشور با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم میکند. بالاخره میبینیم که بحثهای اقتصادی کشور خیلی پیچیدگی پیدا کرده است. باید سیستم به شکلی باشد که از دانش و تجربه مدیران باتجربه استفاده کند.
خب باید به این نکته توجه کنیم که خیلی از تسلسلهای مدیریتی ما از بین رفت و بزرگترین آسیب برای بدنه مدیریت از بین رفتن تسلسل تجربه است. مدیران کارآمد ما پخش شدهاند و همافزایی مدیران دیگر صورت نمیگیرد. مدیران کارآمد هر حوزه زمانی کنار یکدیگر بودند و از تجارب یکدیگر بهره میجستند. خب در این صورت درصد ریسکهای سازمانی هم کم بود. نمیشود قطعی گفت اما با درصد بالایی از اطمینان میگویم اکثر مشکلات کشور نیز به خاطر استفاده از مدیران غیرتخصصی، تازهکار و بدون دانش است. اگر مدیریت در کشور راه درستی داشته باشد، بیکاری، مشکلات اقتصادی، صادرات و… همه به خودی خود حل خواهند شد، چرا که شخصی قدرتمند به نام مدیر نسخهای برای حل کردن موضوع دارد.
هر مدیریت صحیحی نتایج اقتصادی خوبی به بار خواهد آورد. پس قطع شدن ارتباط مدیریتی و گسستن زنجیره آن یکی از جدیترین مشکلات مدیریت کشور است که باعث شده مدیریت سختتر شود. جریان همافزایی مدیریتی هم که راهکار حل این مشکل است، به تنهایی در یک بخش پاسخگو نیست و به صورت بین بخشی باید صورت بگیرد. مدیر موفق نباید نگاهش بخشی باشد، بلکه باید نگاه ملی داشته باشد که منافع سازمان و کشورش را تضمین میکند.
ایران استعداد زیادی در رشد جهشی دارد
مشکل دیگر حوزه مدیریتی ما به تحریمهای ظالمانهای برمیگردد که چند دهه بر کشور ما تحمیل شد و تبعات آن تنها به بخش اقتصادی محدود نشد. انتقال علم و دانش و تجربه و عدم برقراری ارتباط با جامعه و بازارهای جهانی همگی مشکلاتی بود که در برابر مدیریت در کشور قرار داشت و ناشی از تحریمها بود.
ایران هیچ کمبودی در حوزه منابع و نیروی انسانی ندارد و به همین خاطر مزیت و استعداد زیادی برای رشد جهشی وجود دارد. برای این جهش باید تمام نیروها اعم از اقتصادی و انسانی را در یک راستا قرار بدهیم و با مدیران حرفهای زمینه فعالیت همافزا را فراهم کنیم. مدیران ما در شرایط فعلی باید خود را بهروز نگه دارند.