اگر بخواهیم در مورد علم مدیریت و شیوه اجرای آن، آنچنان که در کشورهای موفق پیش رفته است در ایران سخن بگوییم، با مانعی به نام دولت مواجه هستیم. مدیریت در کشور ما یا دولتی است یا تحت تاثیر تصمیمهای دولتی. دولت نیز تصمیمها را بر اساس مصلحت اندیشی و منافع کوتاه مدت اتخاذ میکند. صادق زیباکلام دکترای علوم سیاسی از دانشگاه بردفورد بریتانیا، با طرح این مطالب عنوان میکند: به گفته آدام اسمیت فیلسوف اسکاتلندی، دولت تاجر خوبی نیست. در کشوری که همه خود را عالم به امور میدانند راهی برای تجربه آموزی از سایر کشورها وجود ندارد تا ما نیز به درستی این سخن آدام اسمیت پی ببریم. در ادامه گزارش گفت و گوی “مدیران و روسا” را با این استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران میخوانید:
متاسفانه در کشور ما به ویژه در بخش های دولتی جایی برای عملکردِ بهینه مدیران وجود ندارد. منظور من از مدیر، شخصی است که دانش تجربی یا دانشگاهی یا هر دو نوع این تجربه ها را برای انجام وظیفه دارد. یعنی شخصی که چه یک واحد تولیدی کوچک و چه یک مجموعه تولیدی بزرگ با نیروهای چند هزار نفر را به او بدهید، میتواند با شایستگی و لیاقت آن را اداره کند.
در زبان انگلیسی واژه ای به نام entrepreneur داریم که آن را در فارسی کارآفرین ترجمه کرده اند. اما این واژه معانی فراتر از کارآفرین دارد. از دید بنده شخصیت کارآفرین همانند شخصیت احمد و محمود خیامی است. دو فردی که در دهه ۳۰ در یک گاراژ، گلگیرسازی داشتند. این دو شخص از این گاراژ به مرحله مدیریت بزرگترین واحد تولید اتومبیل در خاورمیانه با نام ایران ناسیونال رسیدند؛ یعنی هنگامی که کشورهایی مانند کره، مالزی و اندونزی به این حد از پیشرفت و موفقیت نرسیده بودند.
entrepreneur دیگری که بنده در ذهنم سراغ دارم شخصی به نام حاج برخوردار بود که در منطقه پشت شهرداری تهران به کار هویه کاری وسایل برقی مشغول بود و تبدیل به تنها تولید کننده تلویزیون های شابلورنس، برند آلمانی در ایران شد و پس از آن به تولید سایر لوازم برقی همانند پنکه و اتو نیز پرداخت.
شاید کسی امروز باور نکند اما ایروانی برند کفش ملی را در دهه ۳۰ و ۴۰ به ایتالیا صادر میکرد؛ کشوری که مهد برند و کفش است.
پیش نیاز توسعه ؛فضایی برای پرورش کارآفرینان
تمام این افراد از مرحله صفر به مراحل بالا رسیده بودند. از دید بنده این شیوه پیشرفت به معنای مدیریت است. در واقع یکی از پیش نیازهای توسعه، وجود فضایی است که در آن شخصیت های entrepreneur بتوانند رشد کنند، فضایی که افرادی همانند استیو جابز و هنری فورد بتوانند در آن رشد کنند.
همانگونه که پیشتر عنوان کردم شخصیت هایی از این دست نیز در کشور ما وجود داشت که متاسفانه از اواخر دهه پنجاه به بعد از بین رفت. این افراد دارای ساختارهای بسیار پیشرفته و نوینی بودند که محصولات خود را صادر می کردند اما پس از اتفاقات تاریخی این دهه، شرایط به گونه ای پیش رفت که اموال آنها زیر مجموعه بخش های دولتی قرار گرفت و در نتیجه بازدهی اقتصادی سابق را نداشتند لذا عملاً تعطیل شدند. لذا امروزه با از بین رفتن نسل entrepreneur در کشورمان شاهد ظهور شخصیتهایی مانند بابک زنجانی هستیم.
اما اگر بخواهیم در مورد چرایی افول شخصیت هایentrepreneur در کشورمان کنکاش کنیم آن را در ساختار اداری کشور می یابیم. ساختاری که همه چیز در آن دولتی است. لذا شما اگر مدیر یک واحد تولید کفش باشید این عرضه و تقاضا و فرآیند اقتصادی نیست که قیمت نهایی محصول شما را تعیین می کند؛ بلکه قیمت گذاری از بالا و توسط دولت انجام میشود. از سوی دیگر اکثر فعالان اقتصادی ناچار به دریافت وام و امتیازات مختلف هستند. در نتیجه نیاز دارند که به ساختار کلا کشور نزدیک باشند. این امر باعث می شود گاهی اوقات این تولیدکنندگان درگیر و دار رقابتهای سیاسی گیر بیفتند و سرنوشت های متفاوتی برای آنها رقم بخورد.
شایستگی کوچکترین تاثیری در انتخاب مدیران دولتی ندارد
از فعالان اقتصادی بخش خصوصی که بگذریم در میان مدیران دولتی نیز هیچگاه دیده نشده که یک مدیر لایق با تغییر دولت ها دچار تب و تاب و تغییر جایگاه نشود. کشور ما دوره هایی را تجربه کرده است همانند ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد که حتی آبدارچی مجموعه های دولت مختلف نیز تغییر کردند. عموماً به جای شایسته سالاری، رقابت های سیاسی و روابط، حکمران است. می توان گفت تنها چیزی که در نظام مدیریتی ما مورد اعتنا قرار نمی گیرد لیاقت و کاردانی و شایستگی است و مجموعه این مفاهیم است که معنای واقعی entrepreneur را می سازد. این در حالی است که معیارهای انتخاب مدیران ما ضوابط و تجربیات افراد نیست بلکه روابط، سفارش ها و طیف های سیاسی تعیین کننده جایگاه های مدیریتی است. از سوی دیگر دقیقاً به دلیل ماهیت انگیزه ای که پشت جابجایی مدیران سیاسی است، ضابطه و قاعده ای برای قانونمند شدن فرایند تغییر جایگاه های مدیریتی در کشور ما وجود ندارد. در نتیجه چنین نگاه هایی، بارها واحدهای تولیدی که در یک دوره زمانی توانسته اند به سوددهی برسند با تغییر فلان وزیر و تغییرات بعدی ناشی از آن با بحران های مالی و ورشکستگی مواجه شده اند.
احتمال سودآور شدن صنایع دولتی صفر است
همچنین در بسیاری موارد واحدهای تولیدی که زیر مجموعه بخش های دولتی هستند حتی اگر از طریق رقابت های سیاسی دولت تغییر نکنند، خواست و نظر نمایندگان مجلس در هر شهر است که می تواند تعیین کننده مدیران آن مجموعه تولیدی باشد. حتی اگر وزیر بخش مربوطه مخالف سلیقه های شخصی باشد خطر استیضاح او را تهدید می کند. دقیقاً به دلیل چنین نگاهی است که بسیاری از واحدهای تولیدی دولتی زیانده هستند. واحد صنعتی همانند ایران خودرو ، بیش از هزار میلیارد تومان در سال زیانده است. اگر شخصی تحت عنوان متخصص با شخصیت entrepreneurبخواهد مسئولیت یک واحد تولیدی دولتی را در کشور ما بر عهده بگیرد در اولین اقدام باید افرادی را که اصطلاحاً اتوبوسی وارد آن مجموعه شده اند و به واسطه سفارش و توصیه افراد قدرتمند جایگاه پیدا کرده اند را از آن مجموعه اخراج کند. اما انجام این امر محال است. در نتیجه چنین نگاه هایی است که احتمال سودآور شدن واحدهایی همانند ایران خودرو تقریباً برابر با صفر است. مثلا اگر زمانی، شخصی همانند بنده را مدیر مجموعه ای همانند ایران خودرو کنند، مسئولیت را قبول می کنم به شرط آنکه دولت یا هیچ نهاد دولتی و حکومتی در شیوه مدیریت بنده دخالت نکند و قطعاً هرگز چنین اتفاقی نمی افتد. از سوی دیگر امکان تسویه نیروهای غیر متخصصی که تنها به واسطه سفارش و توصیه برخی از افراد استخدام شده اند نیز وجود ندارد. در نتیجه هر مدیری که اداره آن مجموعه را برعهده بگیرد ناچار است این چرخه معیوب را ادامه دهد در نتیجه نمی توان این سوال را مطرح کرد که چرا برخی از افراد منافع شخصی را به منافع ملی ترجیح میدهند. این مسیر حرکت نیز مربوط به امروز و دیروز نیست در سالیان دراز ریشه دارد.
این یک واقعیت تلخ است که البته محصول سال های پس از انقلاب نیست. بسیاری از صنایع ما حتی در دوران پیش از انقلاب نیز دولتی بودند با این تفاوت که پیش از انقلاب زیر نظر ساختاری به نام مدرسه مدیریت، مدیران دولتی را تربیت می کردند. سیستم این مدارس به گونهای بود که به دلیل آنکه مدیران نمیتوانستند به صورت شبانه روزی در این مدارس تحصیل داشته باشند با همکاری دانشگاه هاروارد برنامه ای را تدارک دیده بودند که در مدت زمان 6 هفته مدیران به صورت فشرده کلاسهای خود را برای یک درس میگذراندند. بنده جز افرادی بودند که در آخرین دوره های این مدارس پیش از انقلاب شرکت کردم. به یاد دارم یکی از دروس ما مربوط به سودآوری بود. سه نفر از مدیران مجموعه ای که در حال حاضر ذوب آهن اصفهان نامیده می شود،برای یکی از دروس،گزارشی از مجموعه خود تهیه کرده بودند. در ارائه این گزارش عنوان شد در حالی که قیمت تمام شده آهن در آن مجموعه ۴ تومان معادل ۴۰ ریال است، کره جنوبی همین محصول را با نصف این قیمت به خرمشهر تحویل میدهد. در در آن زمان یعنی سال ۵۶ ذوب آهن اصفهان 20 هزار نفر نیرو داشت اما کارخانه ای که کار تولید آهن را در کره جنوبی داشت با 4 هزار نفر محصولات خود را تولید می کرد. مسلم است مجموعه ای که باید حقوق ۲۰ هزار نفر را بدهد نسبت به مجموعه ای که باید حقوق ۴ هزار نفر را بدهد، قیمت تمام شده بیشتری را برای کالای خود تجربه می کند.
نمی توان در باتلاق، خانه بنا کرد
قطعاً در چنین فضایی نمی توان گفت مدیر چه شرایطی باید داشته باشد یا این که یک مدیر باید از چه الگویی پیروی کند. می توان حرف های بسیار زیبا در مورد اینکه یک مدیر چه ویژگی هایی داشته باشد یا مدیریت باید به چه صورت باشد، ارائه داد اما وقتی اساس کار اشکال دارد نمی توان چیزی را پیش برد؛ نمیتوان در یک باتلاق خانه ای بنا کرد.
صنایع در ایران عملا یا دولتی است یا تحت تأثیر قوانین دولتی. مجموعه را به یاد دارم که کار تولید تخم مرغ با کیفیت را با همکاری یکی از کشورهای اروپایی در ایران دایر کرده بود و بازار هدف آنها بازارهای خارجی بود. در نتیجه بازاریابی ها، شکل بسته بندی و تمامی اقدامات خود را بر اساس کشورهای مقصد برنامه ریزی کرده بودند. ناگهان تخم مرغ کمیاب شد و دولت دستور منع صادرات تخم مرغ را صادر کرد. این تولید کننده عملاً با خاک یکسان شد و به دلیل این که کیفیت تخم مرغ تولیدی این مجموعه بالا بود و قیمت تمام شده آن با توان بازار داخلی هماهنگ نبود هیچ خریداری برای محصول خود در داخل کشور نداشت.در هیچ کجای دنیا شما نمی بینید که دولت صادرات تخم مرغ یا هر کالای دیگر را ممنوع کند تا دوباره آن محصول در بازار داخلی زیاد شود.
دولت؛ مانعی بر سر راه علم مدیریت
در حال حاضر دانشگاه ها در رشته های مختلف توانسته اند تا حدودی جایگاه رشته خود را در بازار کار جا بیندازند زیرا اگر شما دکتر و مهندس خوبی باشید، می توانید به راحتی در بخش خصوصی اقداماتی را که باید انجام دهیم و بخش خصوصی در این حوزه ها چندان با بخش های دولتی سر و کار ندارد. اما بحث مدیریت و علم مدیریت به این دلیل نتوانسته در بازار کار ما جایگاه خود را پیدا کند که با مانع بزرگی به نام دولت مواجه است. شما حتی اگر یک مدیر در بخش خصوصی باشید، تصمیمات غلط مدیران بخش دولتی کار شما را تحت تاثیر قرار می دهد.
به دلایل مختلف ما شاهد این هستیم که دولت در کوچکترین تا بزرگترین بخشهای اقتصادی دخالت میکند و تصمیم گیری هایی که انجام میشود عمدتاً در سنجیدن مصالح بلندمدت کشور نیست. اگر بخواهیم از کوچکترین تصمیمها و دخالت های دولت در بخش خصوصی و عواقب آن مثالی بزنیم دستوری است که در مورد بازار اجاره مسکن صادر شده. در حالی که برخی از افراد سرمایه گذاری کرده و ملکی را برای اجاره تهیه کردهاند، دولت یک دستور سیاسی می دهد و می گوید اجاره ها فقط ۲۰ تا ۲۵ درصد باید افزایش پیدا کند. مالک به مستاجر می گوید اگر نمی توانی مبلغ اجاره ای که مد نظر من است را پرداخت کنی باید تخلیه کنی و اگر قرارداد اجاره ای بین موجر و مستاجر منعقد شود قلابی است زیرا در عمل مبلغ دیگری پرداخت میشود. دولت این را در نظر میگیرد که اکثریت افراد موجر هستند و برای اینکه به مردم بگوید طرفدار محرومان هستیم، چنین دستوری را صادر میکند اما عملا اجرای این دستور امکان پذیر نیست زیرا اگر چنین دستوری به صورت جدی بخواهد پیاده سازی شود، دیگر هیچ شخصی در بازار ساختمان سازی فعالیت نمیکند. همانگونه که فعالیت در این بخش کم شده و در نتیجه افراد به خرید سکه دلار روی آوردند. دولت مقابل این روند را گرفت، سرمایه گذاران، سرمایه گذاری خود را در سایر کشورها انجام دادند. در نتیجه ایرانیان بزرگترین خریداران ملک در ترکیه و دبی هستند. زیرا تصمیم های غیر منطقی اتخاذ میشود که سرمایهگذار را ناچار می کند سرمایه خود را به جایی که امنیت دارد، منتقل کند.
کشور ما به مدیر نیازی ندارد
لذا در حالیکه ساختار کلان در کشور در همه امور تصمیم گیری می کند و خود را عالم به علم مدیریت میداند می توان گفت کشور ما به مدیریت نیاز ندارد زیرا هیچ گاه از دانشگاهها و متخصصین پرسیده نشده است که باید چه اقدامی انجام داد. شما چه زمانی دیده اید که مثلاً وزیر صنعت با متخصصان و فعالان بخش نساجی برای حل مشکلات و نظرسنجی جلسه بگذارد. چنین جلساتی اگر هم برگزار شده، ماهیت آن صوری بوده زیرا عملاً تصمیماتی که بعد از آن اتخاذ شده بر اساس ملاحظات کوتاهمدت ومصلحتهای سیاسی بوده است.
بومی سازی مدیریت؛ شعاری پوچ و تو خالی
نکته دیگر این که برخی مشکل را در بومی سازی نشدن مدیریت می دانند. اما مدیریت یعنی علمی که دانشگاه های برتر دنیا همانند هاروارد تدریس می کنند. شعارهای از این دست شعارهای دست نیافتنی است.
راه حل شرایط فعلی در کشور همان جمله معروف آدام اسمیت فیلسوف اسکاتلندی است که 200 سال پیش گفت: “دولت تاجر خوبی نیست” . شیوه اداره امور در کشور ما به خوبی ماهیت این جمله را نشان داده. اگر به دنبال راه حل واقعی هستید به کشورهایی همانند ترکیه، برزیل، مالزی و آرژانتین نگاه کنید. کشورهایی که تا چهل و پنجاه سال پیش اگر از ایران عقب تر نبودند، جلوتر هم نبودند. ترکیه امروز ۱۵۰ میلیارد دلار صادرات دارد در حالی که نه مانند ایران گاز دارد و نه نفت اما ۴۵ میلیون گردشگر دارد. اگر به دنبال راه حل برای سیستم مدیریت کشور هستید به تجربه این کشورها نگاه کنید، کشورهایی همانند ویتنام که پس از جنگ آمریکا و ویتنام کاملا نابود شده بود و امروز به آن ببر جدید آسیا میگویند. اما تا زمانی که مسئولان ما تصور می کنند راه درست را میدانند عملاً تجربه آموزی از سایر کشورها محقق نمیشود.