حاکم بودن گفتمان سیاسی و اقتصادی در کشور و غفلت از گفتمان مدیریتی به عنوان برقرارکننده توازن بین دو گفتمان نخست، از مهمترین دلایل بروز بیشتر مسائل و مشکلات کشور است. دکتر غلامرضا گودرزی، استاد تمام رشته مدیریت، ضمن بیان این مطلب تاکید میکند که مدیریت نیز مانند مهندسی، پزشکی و… نیاز به نظام تخصصی ارزیابی و نظارتی دارد تا عملکرد مطلوبی داشته باشد. دکتر گودرزی که علاوه بر دانشگاه، در صنعت، سیاستگذاری، رسانه، زمینههای پژوهشی و… نیز فعالیت داشته، معتقد است اگر فکری برای راهاندازی نظام و گفتمان مدیریتی در کشور نشود و مدیریت کشور در همین مسیر فعلی پیش برود، هم خودش را از بین میبرد و هم منابع کشور را. با معاون آموزشی و تحصيلات تکميلی دانشگاه امام صادق(ع) گفتوگویی کردهایم که در ادامه میخوانید:
مشکلات را سیاسی میبینیم نه مدیریتی
عمده مشکلات کشور ما، چهار تا پنج ریشه مشخص دارد. البته منظور، مسائل عمومی و مشترک بین حوزههاست، نه مشکلات حوزههای تخصصی. همه این مشکلات نیز دو برچسب میخورند، یا مدیریتی هستند، یا سیاسی. یعنی بیشترین مشکلات در کشور ما، یا مدیریتی محسوب میشوند یا سیاسی.
نگرش سیستمی به مسائل نداریم
ما در کشور نگاه سیستمی به مسائل نداریم. این مشکلی بزرگ در همه امور است. به عنوان مثال اگر قرار است یک مشکل در حوزه محیط زیست را حل کنیم، به این توجه نمیکنیم که محیط زیست با مسائل دیگری نیز در ارتباط و مسائل متعددی بر آن تاثیرگذار است و خودش هم بر سایر حوزه موثر است. ولی ما تصور میکنیم اگر فقط مشکل این بخش را حل کنیم، کار تمام است. این یکی از آن مشکلات اصلی و ناشی از عدم توجه به نظام مدیریتی است.
نگاهمان کوتاهمدت است
از سوی دیگر، نگاه کوتاهمدت داریم و عادت نداریم حل مسائل کشور را امری بلندمدت ببینیم. روزمره شدهایم و این روزمرگی یکی از معضلات امروز مدیریتی است که میتوان به آن پرداخت.
نتیجهمحوریم بیش از اندازه
همچنین در عمده مسائلی که طرح میکنیم، بیش از اندازه نتیجه محور شدهایم، درحالی که یک جا باید فرآیندمحور کار کرد، یک جا نتیجهمحور، جای دیگر فرد محور و… تا در نهایت، ارزشآفرین باشیم. ما مفهوم ارزشآفرینی و بهرهوری را تا مقدار زیادی با ذوق خود تغییر دادهایم. اینها ریشه مشترک مسائل است که باید برچسب مدیریتی بر آنها زد.
مسائل را سیاستزده میکنیم
جایی که میگویم مشکل، سیاسی است، یعنی بیش از اندازه مسائل را سیاستزده میکنیم. به عنوان مثال گاهی مساله، کاملا تخصصی است ولی، ما نگاه سیاسی، جناحی، حزبی، منطقهای و… داریم. به عنوان مثال در بحران آب، بخشی از مساله در حیطه تخصصی آب است و بخشی ناظر بر مدیریت و بهرهوری آب و بخشی هم سیستم و ساختارهای موثر بر آن سیستم و… البته مسائلی هم مرتبط با دیپلماسی آب میشود اما یا به دیپلماسی آب توجهی نداریم یا از آن استفاده کمی میکنیم. حال وقتی به خود بحران آب نگاه میشود و مثلا بحث دریاچه ارومیه مطرح میگردد، گاهی حس میکنی مسائل سیاستزده نظیر کسب رای یا تخریب رقیب، جای بحث نظاممند و تخصصی را میگیرد.
ریشه مشکلات در گفتمان مدیریتی است
به طور خلاصه باید گفت ریشه بسیاری از مسائل کشور یا حداقل یکی از ریشههای اصلی آنها، از دیدگاه بنده کم توجهی به دانش مدیریت است. در مدیریت نیز آنچه از همه پررنگتر است، گفتمان مدیریتی است که رسانه شما نیز آن را برجسته کرده و این جای تشکر دارد.
در کشور، گفتمان اقتصادی و سیاسی حاکم است
در کشور ما گاهی گفتمان اقتصادی حاکم است که در همه دنیا مرسوم ولی اینجا شدت بیشتری دارد. به عنوان مثال برای اجرای طرحی در زمینه هدفمندی یارانهها یا آزادسازی قیمتها و… میبینید که جنس همه تحلیلها اقتصادی است. در نتیجه این تحلیلها برخی میگویند با این کار ما فقط چند کالا گران میشوند درحالی که این کار آثار فرهنگی و اجتماعی هم دارد که در گفتمان اقتصادی، دیده نمیشود. گاهی نیز در کشور گفتمان سیاسی را حاکم کردهایم که این هم در دنیا مرسوم ولی در کشور ما پررنگ تر است.
غفلت از گفتمان مدیریتی
اشاره کردم اینکه این دو گفتمان در کشور حاکم است، اشکالی ندارد زیرا در همه جای دنیا مرسوم است اما در کشورهای دیگر، گفتمان مدیریتی، بین این دو گفتمان تعادل و توازن برقرار میکند اما ما در اینجا آن را نداریم به همین دلیل یک طرح و حرف بسیار مهم که اصل آن، بسیار درست و منطقی است- یعنی مبارزه با رانت و فساد ناکارآمد میشود زیرا یا اقتصادی به این مساله نگاه میکنیم، یا سیاسی و گفتمان مدیریتی در این میان مغفول میماند، در نتیجه، حاصل کار برعکس میشود و در کاری که هدفش مبارزه با رانت است، رانت جدیدی ایجاد میشود.
نگاه نادرست به مدیریت از ابتدای ورود این علم به کشور
چه از ابتدای انقلاب و حتی قبل از آن، یعنی از زمانی که مدیریت وارد کشور ما شد، نگاه دقیقی به آن نداشتهایم، شاید آن را امری تشریفاتی دیدیم، شاید هم قصد کسانی که مدیریت را وارد کردند، از ابتدا همین بود که مدیریت در ایران ریشه نگیرد زیرا مدیریت عاملی است که میتواند کشور را به طور کامل نجات دهد. همانطور که میبینیم برخی کشورها هیچ چیزی ندارند اما با مدیریت خود را ارتقا میدهند. ما نفت و منابع طبیعی و گردشگری و… داریم اما مدیریت نداریم. لذا ناکارامد میشویم. وقتی نگاه تاریخی کنیم درمییابیم گویا از ابتدا که مدیریت وارد کشور ما شده مانند درختی بوده که کاشتهایم اما آبیاری و خاک خوب نداشته و ریشه نگرفته است.
در انقلاب، مساله متفاوت است. به عنوان مثال نگاه شهید بهشتی، شهید مطهری و مقام رهبری به مدیریت، نگاهی کاملا دقیق است. اما در سطوح بعدی، یعنی سطوح کارشناسی، گفتمان مدیریتی مغفول میشود. بنابراین از زمانی که ما بزرگانی را از دست دادیم یا به سخن بزرگانی گوش نکردیم، نتوانستیم جایگاه مدیریت را پیدا کنیم.
عوامل غفلت از گفتمان مدیریتی در کشور
بیتوجهی به گفتمان مدیریتی در کشور ما چهار دلیل داشته است. یکی همان بحث ضعف در ورود مدیریت به کشورمان است که به آن اشاره کردم. دوم استادان مدیریت هستند. برخی استادان، خودشان مشکل دارند و گفتمان مدیریت را جدی نگرفتهاند. به عنوان مثال یا خود استادان تلاش کردهاند بحث مدیریت را ذیل اقتصاد یا سیاست ببرند که این به مدیریت ضربه میزند. یا اساتید تجربه و تبحر ندارند مثلا استاد مدیریتی داریم که در عمر خود یک روز هم کارخانه یا سازمان ندیده یا اصلا انگیزه کار در میدان نداشته ولی مثلا مدیریت کارخانه تدریس میکند در نتیجه، نظراتش غیرواقعی میشود. بارها دیدهام سخنان گروهی از اساتید مدیریت، کاملا انتزاعی بوده یا نوعی آرمانپردازیهای عجیب و غریب دارد که نشان میدهد آن استاد یا در آرمانشهر ذهنی خود(منظورم ذهن انتزاعی است) زندگی میکند یا از میدان به دور است.
ریشه سوم، مدیران ما هستند. برخی مواقع این مدیران هستند که باید به استادان مدیریت عرصه عمل بدهند. مدیران ما عادت کردهاند که استاد در دانشگاه باشد و آنها در سازمان، یعنی پیوندی بین آنها وجود ندارد. اینکه رهبر معظم انقلاب به طور مرتب روی پیوند دانشگاه و صنعت و یادانشبنیانی و کاربردی کردن علم تاکید دارد، ناظر بر همین است. برخی از مدیران ما عادت کردهاند آنچه خودشان میدانند مدیریت است، بنابراین همه ادعا دارند که در مدیریت اول هستند.
نظام مهندسی و پزشکی داریم اما مدیریتی، نه!
چهارمین عامل غفلت از گفتمان مدیریتی، ساختارمند نبودن مدیریت در کشور است. ما در کشور نظام مهندسی و پزشکی داریم اما نظام مدیریتی نداریم. خوب هر کسی ادعا میکند مدیر است. قبول اما چه کسی قرار است او را ارزیابی کند؟ از سوی دیگر هیچ مدیری نداریم که بگوید من مدیر ضعیفی هستم یا عملکرد ضعیفی داشتهام. حال چه کسی یا چه ساختاری متولی ارزیابی توان و یا عملکرد اوست؟ اینجا خلاء سازمان نظام مدیریتی را داریم.
مسیر را اشتباه آمدهایم
ما مسیر را اشتباه آمدهایم و این را فهمیدهایم و فهم مساله، بخشی از حل مساله است. فهمیدیم که اشتباه آمدهایم اما پاسخ را درست تشخیص ندادهایم و تصور کردهایم باید تمام مدیران قبلی را برداریم و از ابتدا شروع کنیم در حالی که این اشتباه است. ما استادان و مدیران توانمند در مدیریت کم نداریم اما به آنان میدان نمیدهیم.
هیچ انسان آزاده و عاقلی از فساد حمایت نمیکند اما اگر به نام مبارزه با فساد، با مدیر توانمندی برخورد کردید، او کنار میرود و مدیر ترسو یا مدیر کار نابلدی به میدان میآید که این اشتباه است.
تعارض منافع، مانع شکل گرفتن نظام مدیریتی در کشور
نظام مدیریت در کشور ما راه نمیافتد، زیرا برای برخی که خودشان باید در راهاندازی آن دخیل باشند، تعارض منافع ایجاد میکند. بنابراین فردی که شکل گرفتن ساختار مدیریتی در تعارض با منافع اوست، یا جلو کار را میگیرد یا کار را به بیراهه میبرد.
رهبر معظم انقلاب هم تاکید دارد که باید از جوانان استفاده کرد و هزینه آن را هم داد. اما اگر جوانی خود را از خردگرایی بینیاز کرد، ایراد به او برمیگردد. بنابراین جوانگرایی باید همراه با استفاده از خرد مدیریتی کشور باشد. در این زمینه همه نهادها شامل قوه قضاییه، قوه مجریه باید کمک کنند.
بعضیها توهم مدیریت دارند
گاهی به فردی پیشنهاد یک پست مدیریتی میشود که خود فرد میداند صلاحیت آن پست را ندارد اما میپذیرد. این سه دلیل میتواند داشته باشد. دلیل اول همان غالب بودن گفتمان سیاسی است. این گفتمان میگوید بدترین فرد تیم من از همه افراد تیم دیگر بهتر است و هرکس به تیم من بله نگفت، باید حذف شود.
دلیل دیگر، بیتقوایی فرد است. تقوا فقط عبادت نیست، بخشی هم این است که کاری که بلد نیستی، نپذیری زیرا اگر کاری که بلد نیستی، انجام دهی، فقط به خودت ضربه نمی زنی، بلکه به کشور و مردم هم لطمه میزنی.
سومین عامل توهم است و فرد تصور میکند اگر شغل را بپذیرد، حتما یاد میگیرد و انجام خواهد داد زیرا دیگرانی هم بودهاند که کار را بلد نبودهاند و آن را پذیرفتهاند.
بعضی کشورها هیچ منبعی ندارند جز مدیریت
بعد از سالها و شاید بیش از 100 سال از ورود مدیریت به کشور، هنوز برخی به این نتیجه نرسیدهاند که مدیریت یک تخصص و دانش است و باید راه خود را برود. این در حالی است که بسیاری از کشورهای جهان، چیزی به جز مدیریت ندارند، یعنی بزرگترین منبعشان مدیریت است و دارند با همین منبع جلو میروند.
آینده مدیریت و سناریوهای پیش رو
در سخنرانیای که یکی دو سال پیش در همایشی داشتم، سه سناریو درباره آینده مدیریت مطرح کردم. یک سناریو این است که با همین فرمان جلو برویم که اگر این اتفاق بیفتد، مدیریت در این کشور از بین خواهد رفت، چنانکه همین حالا هم لوث شده و نظام کارآمد مدیریت وجود ندارد. با این شیوه، منابع کشور از بین میرود. ما منابع کشورمان محدود است اما با سو مدیریت آن را داریم از بین میبریم. مهمترین منبع و سرمایه کشور ما نیز اعتماد مردم است که نباید آن را از دست دهیم و نباید بگذاریم کم رنگ شود.
سناریوی دیگر این است که ان شاءالله به خودمان بیائیم و نظام مدیریت در کشور مستقر کنیم. آنجاست که چون ایرانیها واقعا نخبهاند و اگر فرصت داشته باشند، مسیر را تصحیح میکنند و حال مدیریت و کشور خوب خواهد شد.
یک سناریوی بینابینی سعی و خطا هم داریم، یعنی با یک تصمیم اوضاع بهتر و با تصمیم دیگری، بد میشود. این مسیر هم راه به جایی نمیبرد و فرسودگی در کشور ایجاد میکند و انرژیها را میگیرد.