نام مهدی غضنفری با وزارت بازرگانی در دولت دهم گره خورده و بعد از ادغامی که خود از ایدهپردازانش بود تا پایان دولت دهم در مسند وزارت صمت ماند. او که هم اکنون رئیس هیأت عامل صندوق توسعه ملی است در گفتوگو با «مدیران نیوز» به جریان حکمرانی در کشور پرداخته است؛ حکمرانیای که به نظر میرسد به حکمخوانی و تصمیمات خطی بدل شده. غضنفری معتقد است یک حکمران به هنگام تصمیمگیری و نیز اجرا باید بطور همزمان دهها فاکتور و الِمان را چک کند و از این رو تصمیمی یک بعدی که ممکن ساده باشد و در قالب یک فرمان برای حل یک یا چند مشکل مهم صادر شود معمولا جوابگو نیست. در جایی دیگر از این گفتوگو به ترجمه محور بودن مدیریت و حکمرانی در کشور و فقدان تئوری پرداختیم و او که خود پایهگذار مدرسۀ حکمرانی شهید بهشتی بوده معتقد است که ما همزمان به کسب تجربه و تحلیل تجربیات ملی، بکاربستن ارزشهای دینی و قرآنی و نیز ترجمه برای فهم مفاهیم از منظر دیگران نیاز داریم. در ادامه او از مفهومی بنام حکمرانی متعالی میگوید که از ایدههای خودش است و مدعی است در مقابل حکمرانی خوب قرار دارد. در نهایت نیز گریزی به صندوق توسعۀ ملی یعنی نهاد تحت مدیریت او زدیم، جایی که غضنفری میگوید باید از محلی بمنظور صرفا اعطای تسهیلات به نهادی درآمد ساز و مستقل تبدیل شود و سرمایهی امانت گرفته شده را به ثروتی ماندگار برای آیندگان تبدیل و حفظ کند وگرنه نابود شده و سرنوشت حساب ذخیرۀ ارزی را پیدا خواهد کرد، او برای همین منظور از پرداختن به هفت “سین” سرمایهگذاری در صندوق توسعه ملی میگوید. گزارش این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
جریانِ مارپیچ توسعه
برخی معتقدند که توسعه مرهون انسانهای توسعه یافته است که بعضا بعنوان مصلح و یا رهبر پدیدار شده و نقش تاریخی خود را ایفا می کنند. برخی نیز مخالفند و انسانهای توسعه یافته را نتیجۀ توسعه میدانند. اینکه جهت این حلقه که شامل دو عامل یعنی “جامعه توسعه یافته” و “فرد توسعه یافته” است از سمت کدام عامل به سمت کدامیک است را من دقیقا نمی دانم اما فارغ از جواب این سوال، دستیابی به توسعه و یا به بیان دیگر پیشرفت، خواست همه رهبران و اندیشمندان اجتماعی و سیاسی است. از طرف دیگر، دنبال کردن برنامه های روزمره و روزمرگی ممکن است به توسعه منجر نشود. پس باید نظام حکمرانی در کنار پرداختن به رفع نیازهای روزمره، برنامه هایی هم برای دستیابی به توسعه داشته باشد. بعضا کارهای روزمره از حد نیاز معمول فراتر رفته و نوعی اضطرار احساس می شود، متاسفانه چنین وضعیتی حتی از روزمرگی هم بدتر است و ممکن است باعث شود کلا موضوع توسعه فراموش شود.
اما دربارۀ حلقه توسعه و روابط علی و معلولی میان عوامل آن، من به یک مخروط مارپیچ فکر میکنم که از یک عامل شروع کرده و عامل دوم را تقویت می کند، سپس عامل دوم رشد یافته و موجب بهبود عامل اول می شود. این جریان حلقوی بصورت عرضی بزرگتر شده و بصورت طولی قد می کشد. احتمالا ما دوست داریم یک عامل خیلی قوی بصورت رستم وار تمام این کار را به یکباره انجام دهد به گونه ای که ما شب بخوابیم و صبح بیدار شویم در حالیکه هم ما توسعه یافته ایم و هم جامعه توسعه یافته شده باشد. اما متاسفانه چنین فرمولی در خلقت تعبیه نشده است و جز با تعقل و رنج و تلاش و استمرار و ممارست نمی توان به گوهر گرانبهای توسعه دست یافت.
جریان توسعه در دنیا نشان داده است که ابتدا یک آهنگ محدود و مسیر کوچکی بوده که به مرور، مثلاً ظرف ده یا بیست سال، عمیق و گسترده میشود تا هم آدمها، توسعه پیدا کنند و هم کشور. در توسعه اقتصادی و دیگر حوزه ها هم همینطور بوده، یعنی دارای رشد مارپیچی و تدریجی بوده اند. هر چند موضوعات اجتماعی بسیار متکثر و متوعند و ممکن است روشهای دیگری هم وجود داشته باشد اما بعید است یک شبه بشود راه صد ساله را پیمود.
داستان مدرسۀ حکمرانی
هنگامی که بعنوان معاون وزیر وارد وزارتخانه و دولت شدم به ویژه در 6 ماهۀ نخست، بیشتر در حال آموختن بودم و بسیار برای یادگیری تلاش میکردم تا مفاهیم و اقتضائات کارم را بیاموزم. معمولا از مسائل بسیار پیش پا افتاده تا مسائل و موضوعات پیچیدهای را رصد می کردم. به همه حرفها به دقت گوش میدادم و مدلسازی میکردم. آموختن مفاهیم، فرایندها، اهداف، ماموریتها، شناخت افراد، نهادها و ارتباطات محیطی برایم جذاب بود و لذا سرشار از انگیزه برای کشف و درک و فهم و دسته بندی و ساختاردهی بودم تا بتوانم با نگرش سیستمی به آنها مدل بدهم و بعد از آن بود که هم تصمیم گیری و اجرا برایم ساده تر میشد و هم قدرت می یافتم علاوه برای تلاش برای دستیابی به اهداف، شخصا مفاهیم و روشهای نوینی را ابداع کنم و یا ساختارها و موقعیت افراد را اصلاح کنم تا اثربخشی بالاتر برود.
وقتی از دولت بیرون آمدم یک سری جلسات در دانشکدۀ دفاع ملی بود به اسم نظام حکومتِ الگو و من نیز بالاسر حوزۀ زیربنایی آن بودم. آنجا قرار بود طراحی کنیم که الگوی حکومت در ایران چگونه باشد و از این رو 140 پروژه در قالب تز دکتری تعریف شد.
یک بار و در جلسهای که سردار وحیدی وزیر کنونی کشور، جلسۀ آن را برعهده داشت، من به خاطرات دورۀ معاونت و وزارت اشاره کرده و گفتم کاش جایی بود که در آنجا مفاهیم و روشهای حل مسائل کشور را به حکمرانان آموزش میداد و آنها را پس از کسب مهارتهای لازم حکمرانی مثل دانش، بینش، منش و کنش به انجام کار دولتی میفرستادند. شخصا همواره ترس و دلهره داشتم که مبادا همۀ جوانب کار را بلد نباشم. ایشان گفت عجیب است تو که معاون وزیر و همچنین وزیر موفقی بودی، همهاش نگران وظایف حکمرانی بوده و می گویی نمیدانستم و در حالیکه برخی هستند در عین اینکه ناموفق بودند مدام میگویند که ما میدانستم! گفتم هر کسی یک روحیهای دارد اما به نظرم، ما در مورد حکمرانی بسیاری کم میدانیم. ادامه این گفتگوها باعث شد که بنده مسئول پروژه ای برای بررسی چگونگی آموزش حکمرانان در دنیا شوم که براساس آن مطالعات ساختار مدرسه حکمرانی شهید بهشتی را پیشنهاد دادم و سپس با اخذ مصوبه دوره آموزشی دکتری، از مسیر کنکور اولین گروه دانشجویان دکترای حکمرانی وارد مدرسه شدند و بدینسان اولین مدرسه حکمرانی کشور با ابتکار و مدیریت بنده شکل گرفت. خوشبختانه این نگرش اخیرا طرفدارانی پیدا کرده و دانشکده های مشابهی در دانشگاه تهران و سایر دانشگاهها بوجود آمده و یا در دست بررسی است. سایر پیشنهادات بنده در گذشته مثل مرکز مبادله ارزی و یا نهضت کاهش قیمت تمام شده و یا ادغام وزارتخانه ها نیز از هم همین دست بوده اند: یعنی راه حلی نوآورانه برای حل یک یا چند مشکل حکمرانی.
حکمرانی متعالی در مقابل حکمرانی خوب
توسعه دانش و بینش حکمرانی محتاج چند کار مهم است. نخست، ثبت و بهره برداری از تجربه های ملی است، دوم، استفاده از دانش حوزه است که قاعدتا توسعه علم حکمرانی تا حدی متوجه آنانست و باید از مبانی دینی، سیره حکمرانی نبوی و شیوه حکمراتی علوی مبانی آنرا استخراج کرد. سوم نیز مجموعهای از دانش که در کتب حکمرانی در دنیا است. اما در کنار این سه حوزه علم، باید جایگاه هر یک را نیز بیشتر شناخت.
ارزشهای دینی مثل توحید، معاد، نماز، روزه و… است که باید در شیوه حکمرانی ما جایگاه مشخصی داشته باشند. اما یک سری قواعد دیگر است که مم.ن است در مبانی دینی مکتوب نشده باشد مثلاً اینکه آب در چه نقطهای به جوش میآید یا مثلا ترکیب آهن با مس چه میشود! به نظر انتظار چنین دانشهایی از کتب دینی امکانپذیر نیست یعنی کتب دینی برای سیستمهای ساده فیزیکی و شیمی دستورات زیادی ندارند بلکه آنها متختص سیستمهای بسیار پیچیده انسانی هستند. پس در مورد علوم تجربی باید برویم در آزمایشگاه و مثلا عناصر را ترکیب و ببینیم که چه آلیاژی ساخته میشود. اما در موضوع حکمرانی ترکیبی از این دو وجود دارد. یعنی ارزشهای حکمرانی از منابع دینی است اما ساختار و شکل می تواند از تجربه بشری مثل مونتسکیو در تفکیک قوا اقتباس شود.
در واقع ارزشها از جمله عدالت، معاد، انسانیت، حرامها و حلالهای الهی باید حفظ شوند اما شکلها و ظرفها عوض میشود. گروهی مثل داعش عبودیت را در شکلها آورده و به خودش اجازۀ تفکر نمیدهد بلکه فکر میکند دین از اول تا آخر عبودیت است در حالی که چنین نیست بخشهایی عبودیت است و بخشهایی تعقل. در آنجایی خداوند از ما تعقل و فهم و دانش و تلاش بشری خواسته نباید تنبلی کنیم و مثلا صرفا به دنبال عبودیت باشیم و نوآورانه و آگاه به زمان خویش نباشیم.
هم ترجمه و هم تاریخ شفاهی
در حکمرانی به مبانی دینی برای بخش ارزشی آن نیاز داریم، همچنین برای قسمت فرهنگی مبنی بر اینکه ما ایرانیها چه تیپ افرادی به لحاظ فرهنگی و رسومات هستیم و چه ذائقههایی داریم به تجربیات ملی نیاز است. و در نهایت به دانش بشری هم برای بخش ساختار و اجرایی نیاز داردیم. از همین رو در مقابل حکمرانی خوب، حکمرانی متعالی را مطرح کردیم. این ایدۀ نوآورانه بنده در مدسه حکمرانی شهید بهشتی بود.
در مفهوم حکمرانی متعالی دو معنا مستتر است یکی تعالی به معنی بالا و والا و یکی هم استمرار به معنیِ رو به تعالی داشتن. بنابراین برخی از ویژگیهای حکمرانی خوب از جمله عدالت، شفافیت، مسئولیت پذیری، پاسخگویی را قبول دارم اما نظام تک جهانی را مبنی بر اینکه انسان در یک دنیا زندگی میکند و معادی وجود ندارد را قبول ندارم. انسان دو دنیایی است و برای همین در حکمرانی متعالی شما ممکن است که امری را برای خدا انجام بدهی و در دنیا انتظار پاداش نداشته باشی.
یعنی ما فهمی از قرآن داریم و یک حکومتی را شکل دادیم و دو هزار سال دیگر هم بشر ممکن است در این کره خاکی قرآن را باز کرده و بخواند و به یک فهم کاملتری برسد پس این حکومت در مسیر خود یعنی روشهای کاریش باید بهتر شود؛ ما الان در سطحی از وضع حکومت خود هستیم که نمرهاش یک عددی است و نباید پنج سال دیگر هم همین جا باشیم بلکه باید بالاتر برویم و به این دلیل میگوییم متعالی. از این رو کلمۀ بهبود مستمر را در مفهوم حکمرانی گنجاندیم. برخی سوال می کنند که فرقش با حکمرانی اسلامی چیست؟ گفتیم حکمرانی اسلامی غایت همه اینها است. حکمرانی متعالی در حال بهتر شدن است. پس بهتر است اینهایی که مدام عوض میشوند را اسلامی نگذاریم زیرا اسلام که عوض نمیشود.
بنابراین به نظرم هم نیازمند ترجمه هستیم، زیرا در حکمرانی بسیار کار شده و ما به اندازه کافی کار نکردهایم و هم اینکه اجتهاد و اقتباس از حوزویها و مراکز دینی به شدت مورد نیاز است. در کنار اینها تدوین و تألیف موفقیتها و شکستهای 40 سال گذشته در قالب تاریخ شفاهی به منظور استخراج الگوها باید انجام شود.
اخیرا حتی تلاش کردیم بندی در سیاستهای برنامه هفتم مطرح کنیم که بر اساس آن اعتلای نظام حکمرانی کشور با محوریت مراکز آموزشی و تخصصی حکمرانی و از طریق تربیت و ارتقای مهارت حکمرانان فعلی و آینده و ارزیابی آزمایشگاهی سیاستها قبل از اجرا همراه باشد. تلاش شده این موضوع در برنامه هفتم بیاید تا ح مقید به انجام این کار شود.
تصمیمگیر خطی مشکل گشا نیست
در علومی که جنبههای فیزیکی آن برجسته است، کمتر میبینیم دیگران که تخصص ندارند به خود اجازه می دهند که در کار متخصصین دخالت کنند. ولی به نظر میرسد در علومی همچون دینی، اقتصادی و مدیریتی که مبتنی بر گفتگو است و خروجی فیزیکی ندارند، غالبا افراد خود را صاحب نظر میداند. در واقع در علوم گفتاری میگوییم بلد هستیم. هر کسی نمیتواند بگوید من یک کامپیوتر خراب را تعمیر میکنم زیرا عمل او دیده میشود و خروجی دارد، اما هرکسی مدعی است که میتواند سازمانی را مدیریت کند زیرا در آن فعل فیزیکی صورت نمیگیرد. از این رو شاید خیلی مهم نباشد چه کسی مدیر و یا حکمران است بلکه باید شاخصهایی وجود داشته باشد که موفقیت و یا عدم موفقیت مدیر را نشان دهد.
اگر آموزشهای حکمرانی برای همه حکرانان فعلی و آینده صورت گیرد و پیچیدگیهای محیط حکمرانی هم بهتر شناخته شود، کمتر به سراغ تصمیمات خطی میرویم؛ زیرا فضا چند بعدی و غیرخطی است. اجازه د هید مثالی طرح کنم. شاید شما هم شنیده اید که برخی از حکمرانان میگویند که بانکها ریشۀ همۀ مشکلات هستند. من با خود آرزو میکنم که ای کاش چنین باشد و یک پدیده و عامل ریشۀ همۀ مشکلات باشد و با مهار آن بتوانیم همه مشکلات را حل کنیم!
اما حقیقتش این است که دنیای حکمرانی پیچیدهترین دنیایی است که میتوان متصور بود. حتی دنیای اتم و مولکول از آن بسیار سادهتر است. اگر به عنوان حکمران با فضای بسیار پیچیدۀ حکمرانی آشنا بشویم، آن زمان میدانیم که هر گفته و جملۀ ما چقدر اثرگذار بوده و چقدر مسائل، در هم تنیده و پیچیده هستند. فضای حکمرانی برای مثال همچون کابین خلبانی است و اگر خلبان ماهر و هوشمند نباشد مشکل ساز میشود. همانطور که یک خلبان باید 15-16 سیستم را همزمان تحت نظر بگیرد، حکمران هم باید دهها مولفه و الِمان را هر لحظه چک کند تا ببیند که آیا حوزه مورد نظرش تحت کنترل باشد یا خیر.
ثروتمند نیستیم، سرمایهدار هستیم
در خلال 10 سال گذشته مدیران صندوق توسعۀ ملی در چارچوب اساسنامه کار کردهاند؛ اساسنامهای که به آنان اجازه اعطای تسهیلات داده بود و آنان هم 36 تا 40 میلیارد دلار تسهیلات داده بودند. متاسفانه برخی از بدهکاران میخواستند بدهی خود را با ارزهای ارزانتری پرداخت کنند؛ ما در مقابل، حرکتی کاملا آشکار و واضح برای اطلاع رسانی به مردم و حکمرانان کشور آغاز کردیم مبنی بر اینکه وقتی قیمت ارز بالا میرود، ارزش دارایی کسانی که تسهیلات گرفته و دارایی ایجاد کردهاند هم بالا میرود و اینطور نیست که همه ضرر کرده باشند و کم کم این را جا انداختیم. البته ممکن است برخی دستگاههای دولتی، محصول بنگاهها را قیمت گذاری کرده باشند و موجب کاهش سود و یا حتی ضرر بنگاهها شده باشند که بی شک بنگاهها حق دارند اعتراض کنند اما آنان نباید بازپرداخت تسهیلات را وجه المصالحه چنین دعوای برحقی کنند و الا صندوق توسعه ملی به سرنوشت تلخ حساب ذخیره ارزی دچار خواهد شد.
علاوه بر این از تهدید یک فرصت ساختیم؛ ما مطالعه کردیم و دیدیم که صندوقهای ثروت دنیا اصلا تسهیلات نمیدهند و این را برای مقامات تبیین کردیم که صندوق باید از تسهیلات دهی به سرمایهگذاری تغییر ریل بدهد و سپس به لحاظ ذهنی مفاهیم جدیدی متولد شد که خیلی توانست مقامات را متأثر کند از جمله اینکه درآمدهای نفت در منطق ما ثروت نیست و سرمایه است. گفتند فرقش چیست؟ گفتیم سرمایه آن است که باید به کارش گرفت و از طریق آن ثروت ایجاد کرد و ثروت آن است که بتوان مصرفش کرد. این سرِ مایه و استعدادها است. سرمایه را نمیخورند بلکه به کار میگیرند ما با دولت و مجلس صحبت کردیم که پولهای نفت، سرمایه است و نه ثروت پس ما کشور ثروتمندی نیستیم بلکه سرمایهدار هستیم و اگر سرمایهگذاری شود ثروت ایجاد میکند ولی اگر آن را مصرف کنیم همیشه محتاجش هستیم.
در حال حاضر توالی سه گانه ای بصورت :درآمدهای نفتی، بودجه و صندوق وجود دارد. لازم است توالی این سه گانه به هم بخورد. یعنی صندوق دوم باشد، همه درآمدهای نفت وارد صندوق شود، صندوق سرمایهگذاری کند و از محل سود فعالیتهایش، بودجه کشور را تامین کند. اگر ما در 10-20 سال گذشته این کار را کرده بودیم الان هزار میلیارد در صندوق بود و حتی اگر حالا دیگر نفت هم نمیفروختیم، از طریق سود صندوق می توانسیم نیاز بودجه را رفع تا دولت کشور را اداره کند. لازمهاش چیست؟ اینکه به صندوق اجازه سرمایهگذاری داده شود. در سیاستهای برنامه هفتم این پیشنهاد در صحن مجمع تشخیص مصلحت نظام تصویب شد. ما معتقدیم که صندوق توسعه ملی نباید در ۵ “ب” شامل بودجه عمرانی، بودجه جاری، ابزار بانکها، بیمههای اجتماعی یا اقتصادی و بنگاهداری به بیراهه برود. بلکه باید سراغ هفت “سین” شامل “سرمایهگذاری خارجی”، “سرمایهگذاری بازار سرمایه”، “سرمایهگذاری سایر حوزهها با ارزش افزوده بالا”، “سرمایهگذاری خدماتی”، “سرمایهگذاری تولیدی”، “سرمایهگذاری دانشبنیانها” و “سرمایهگذاری زیربنایی” برود. اینها هفت راه سره صندوق توسعه ملی هستند.
در نهایت اینکه میدانم به لحاظ فرهنگی و مفهوم سازی باید گفتگوی فراوانی صورت بگیرد تا نگاهها و نگرشها به صندوق از نگاه به چیزی همچون یک شعبۀ بانک خارج بشود و این صندوق را محلی در نظر بگیرند که بودجه نسلهای بعدی از آن دریافت میشود و در واقع جریان ثروت زایی و تامین نیاز بودجه کشور از اینجا شکل بگیرد.