فَالْمُدَبـِّــرَاتِ أَمْــرًا سوگند به آنان که با تدبیر عمل می‌کنند. (آیه پنجم، سوره نازعات)
فَالْمُدَبـِّــرَاتِ أَمْــرًا سوگند به آنان که با تدبیر عمل می‌کنند . (آیه پنجم، سوره نازعات)
فَالْمُدَبـِّــرَاتِ أَمْــرًا سوگند به آنان که با تدبیر عمل می‌کنند. (آیه پنجم، سوره نازعات)

سید مناف هاشمی | با همه برنامه‌ها، بی‌برنامه‌ايم

نظام برنامه‌ریزی ایران به‌ویژه در حوزه اقتصاد، منظم و دقیق نیست، زیرا اقتصاد به منابعی مانند درآمد نفت و پول اندک مالیات وابسته است و کوچک‌ترین تغییر در این منابع، بودجه و کل برنامه‌ریزی‌های اقتصادی کشور را تحت تاثیر قرار می‌دهد. وقتی دولت در بودجه که یک برنامه دقیق پیش‌بینی است دچار کسری می‌شود، توسعه و اداره کشور با مشکل مواجه شده و رشد اقتصادی را کند می‌کند. کشورهای توسعه‌یافته برخلاف کشورهایی مانند ما که اقتصادشان به درآمد نفت وابسته است، تمام برنامه‌ها و محاسبات‌‌شان یک ضمانت اجرایی محکم دارد، از این‌رو وقتی طرح یا پروژه‌ای در سطح خرد یا کلان تعریف می‌شود، طبق برنامه زمان‌بندی پیش‌ می‌رود و به راحتی به اهداف از پیش تعیین‌شده خود می‌رسند. طبیعی است که اقتصاد وابسته با کوچک‌ترین تزلزل بازار یا شرایط سیاسی دچار بحران می‌شود و همین فقدان برنامه کلان، سرمایه‌گذار داخلی را دلسرد کرده و سرمایه‌گذار خارجی را فراری می‌دهد.

در بعضی از کشورهای پیشرفته ورزش قهرمانی از اولویت خارج شده و ورزش همگانی مورد توجه است، زیرا مدیران این کشورها به این نتیجه رسیده‌اند که اگر مردم به جای 10دقیقه در روز یک ساعت پیاده‌روی کنند، هزینه‌های درمانی جامعه به شکل محسوسی کاهش خواهد یافت، ضمن اینکه شادمانی و سلامت جامعه را در پی داشته و امید به زندگی را افزایش می‌دهد. از این‌رو شرایط را برای روی دادن این اتفاق در جامعه تسهیل می‌کنند، در حالی که ما هنوز به فرهنگ‌سازی در این مورد نیاز داریم. اگر امروز برای این فرهنگ‌سازی هزینه کنیم، عدد قابل توجهی در درمان صرفه‌جویی کرده‌ و جامعه سالمی را خواهیم ساخت.

آموزش و اشتغال‌زایی

در زمینه آموزش از نظر کمی صاحب سخن هستیم اما برای نیروهای تحصیل‌کرده و آموزش‌دیده کار تولید نکرده‌ایم. باید ضمن تقویت بخش خصوصی و حمایت از آن به جوانان طوری آموزش داده شود که به جای اندیشیدن به کارمندی در ارگان‌های دولتی، به کارآفرینی فکر کنند. یکی دیگر از مواردی که انگیزه ایجاد شغل و سرمایه‌گذاری را از میان می‌برد، تقسیم ناعادلانه سرمایه و تسهیلات است؛ وقتی تولیدکننده می‌بیند که با تمام زحماتی که متحمل شده است، کسی که کار دلالی کرده روزگار بهتر و دغدغه کمتری دارد، دلسرد می‌شود.

تعادل در بودجه‌بندی

سیستم فرسوده و بی‌جانی که دچار عقب‌ماندگی بسیار است به یک‌باره اصلاح نمی‌شود. نمونه آن سنگ بزرگ یارانه است که در چاه اقتصاد افتاده و ما امروز از درآوردن آن عاجزیم. ما سالی 40-30 هزار میلیارد تومان یارانه پرداخت می‌کنیم در حالی که در حوزه عمران و توسعه کمتر از این ارقام هزینه می‌شود. وزن بودجه جاری و عمرانی ما بسیار بدقواره شده است؛ یعنی بودجه جاری ما حدود 80 درصد و بودجه عمرانی و توسعه‌ای‌مان کمتر از 20 درصد است و این نشان می‌دهد که در حدود 40 سال گذشته نتوانسته‌ایم در بودجه کشور تعادل ایجاد کنیم. زمانی که بتوانیم بودجه کشور را به صورت مساوی بین هزینه‌های جاری و عمرانی قسمت کنیم، می‌توانیم امیدوار باشیم که سیاست‌های مقام معظم رهبری تحقق یابد.

تجربه و کامیابی

مدیران باید به اصول اولیه مدیریت، برنامه‌ریزی و بودجه‌بندی اشراف داشته باشند تا نه آسیب ببینند و نه آسیب برسانند. اگر مدیر به برنامه، بودجه، قانون، زمان، اولویت‌بندی و شایستگی توجه نکند، نمی‌تواند یک سازمان را در مسیر رشد هدایت کند. مدیر باید نبض کار را در دست گیرد و این مهارت، مستلزم تجربه است. قرار گرفتن در راس یک نهاد بزرگ اجرایی، کارآزمودگی نیاز دارد و اگر مدیران مسیر رشد خود را پلکانی و براساس شایسته‌سالاری طی کرده باشند، موفق بوده و به اهداف تعیین‌شده می‌رسند.

به نظر می‌رسد مدیران شناخت کافی از دغدغه‌های نظام ندارند؛ چراکه اگر این شناخت وجود داشت از سرمایه‌گذار داخلی حمایت می‌کردند. در حوزه سرمایه‌گذاری داخلی به دلیل شرایط سخت و عدم حمایت، بخش خصوصی از تولید و حضور در چرخه اقتصاد وحشت دارد، باید زمینه‌های امن سرمایه‌گذاری این بخش فراهم شده و برای سرمایه‌گذاران ایجاد انگیزه کنیم. ما امروز تعداد زیادی پروژه نیمه‌تمام داریم که تکمیل آن‌ها برای‌مان مقدور نیست، باید با تسهیل شرایط و اصلاح قوانین، امکان واگذاری این پروژه‌ها را به بخش خصوصی فراهم کنیم و این جز با همکاری دولت و مجلس تحقق نخواهد یافت.

تفاوت مدیریت دولتی و مدیریت عمومی

یکی از تفاوت‌های مدیریت در بخش دولتی با مدیریت در بخش عمومی این است که در نهادهای دولتی نظارت‌های بیشتری وجود دارد و دستگاه‌های متفاوت بر روند امور نظارت می‌کنند. این نظارت حُسن است، اما یک اشکال دارد و آن این است که تعداد دستگاه‌های نظارتی بیش از اندازه‌اند؛ در حالی که مدیر بخش عمومی، اختیارات بیشتری دارد، از این‌رو تصمیم‌گیری برای او راحت‌تر است و قید و بند اداری دست‌وپاگیرش نمی‌شود. به نظرم اگر دولت به سمت کوچک شدن حرکت کند و ضمن بازنگری قوانین، اختیارهای خود را به نهادهای عمومی واگذارد، کارش آسان‌تر خواهد شد. قوانین‌ دست و پاگیر، عدم اختیار و حمایت در مدیریت دولتی سبب می‌شود، مدیران این حوزه ریسک‌پذیری و شهامت خود را از دست داده و با ترس تصمیم‌گیری ‌کنند.

یکی دیگر از تفاوت‌ها، برنامه‌ریزی در ارگان‌های دولتی است که در کلیات بسیار هم خوب است اما وقتی خیلی وارد جزئیات می‌شود، قدرت انعطاف مدیر را گرفته و اختیار تصمیم‌گیری به او نمی‌دهد در حالی که مدیریت در بخش عمومی با این مسائل درگیر نیست.

مدیریت عشق می‌خواهد

بخش زیادی از مدیریت ذاتی است و به یک عشق درونی نیاز دارد و اگر این عشق نباشد مدیر موفق نخواهد بود. مدیران باید افرادی تحول‌گرا باشند و این مستلزم داشتن انگیزه معنوی، هدف و برنامه است. خیلی از امور تنها با داشتن انگیزه معنوی و میل خدمت به جامعه پیش می‌رود وگرنه هیچ مدیری در جهت ایجاد تحول برای کاری که منفعت شخصی در آن وجود ندارد، حرکت نخواهد کرد.