فَالْمُدَبـِّــرَاتِ أَمْــرًا سوگند به آنان که با تدبیر عمل می‌کنند. (آیه پنجم، سوره نازعات)
فَالْمُدَبـِّــرَاتِ أَمْــرًا سوگند به آنان که با تدبیر عمل می‌کنند . (آیه پنجم، سوره نازعات)
فَالْمُدَبـِّــرَاتِ أَمْــرًا سوگند به آنان که با تدبیر عمل می‌کنند. (آیه پنجم، سوره نازعات)

ناصر بزرگمهر | مديريت متعادل، محبوب علی(ع) است‌

معروف است که حضرت علی(ع) عنوان می‌کنند خیر الامور اوسطها… بهترین کارها میانه روی است از آن جهت که جهان را اعتدال به سرانجام مطلوب می‌رساند. حال اگر فردی سکان اداره امور را در دست داشته باشد این وظیفه سنگین‌تر می‌شود. ناصر بزرگمهر در کتابمدیریت  کوتوله‌ها به خوبی سنگینی بار این وظیفه را ترسیم کرده و معتقد است مدیریت متعادل تلاش می‌کند که در چارچوب قانون، گام برداشته و وظايفش را در راستای خدمت به مردم و براي رضای خدا و خلق خدا انجام دهد. در ادامه بخش‌هایی از این کتاب را می‌خوانید:

می‌دانی که محبوبترین صفت برای زمامداران در همه حال چیست؟
آن‌که همواره در راه زندگی میانه رو و معتدل باشند و عدلشان مانند ابر رحمت سراسر کشورهای‌شان را در سایه گیرد و با جدیت تمام بکوشند و مردم و کارکنان‌شان و خدا را راضی و خشنود سازند.(مولا علی ع‌)

مولای متقیان، عالم‌ترین استاد مدیریت در طول تاریخ، فرمان می‌راند و توصیه می‌کند جهان را میانه‌روی و اعتدال به سرانجام مطلوب خواهد رساند.
مدیریت متعادل نه چپ می‌شناسد و نه راست، مدیریت متعادل الگوی علی‌(ع) گونه دارد و تلاش می‌کند که در چارچوب قانون، گام برداشته و وظایفش را در راستای خدمت به مردم و برای رضای خدا و خلق خدا انجام دهد.
مدیریت متعادل، شعار نمی‌دهد، ظاهرسازی نمی‌کند، چراغ راهنمای چپ نمی‌زند و به راست نمی‌پیچد، برای تملق این فرد یا آن شخص کاری را انجام نمی‌دهد، دروغ نمی‌گوید، قسم دروغ نمی‌خورد، ظلم نمی‌کند و ابر رحمتش بر سراسر کشور می‌بارد و همگان را سیراب می‌کند.
«مدیریت متعادل» به فکر آینده‌ای بهتر برای همه کسانی است که با او همراه شده یا نشده‌اند، او به رشد جمعی جامعه اش فکر می‌کند، او برای دانا و نادان دل می‌سوزاند، او به سرزمینی فکر می‌کند که می‌تواند همه جهان آینده باشد. بستر شکوفایی علم ودانش باشد. مهد شیرزنان و غیور مردانی باشد که از خون خود می‌گذرند تا سانتیمتری از سرزمین مادری را از دست ندهند.
مدیریت متعادل دل به راهی می‌سپارد که جزصراط مستقیم، راهی در آن وجود ندارد. مدیریت متعادل اهل غرور و تکبر و فخر فروشی نیست، افاده فروشی را دوست ندارد، افسار خویش را به دست نفس لجام گسیخته شیطانی نمی‌سپارد.
مدیریت متعادل اهل علم است، تخصص را ارج می‌گذارد، تجربه را قدر می‌داند، دانش را دوست دارد، فضل را پیشه می‌کند، اما فضل فروشی را روا نمی‌دارد.
مدیریت متعادل درهای اتاق‌ش را بر روی همگان نمی‌بندد، منشی و رئیس دفتر براو حاکم نمی‌شوند، برای دیدن دیگران، منتی بر کسی نمی‌گذارد، در راهرو و آسانسور و پلکان و خیابان و مسجد و صف نماز پاسخگویی را وظیفه شرعی، انسانی و اخلاقی و مدیریتی خود می‌داند.
مدیریت متعادل، اسم کارکنان را به یاد می‌سپارد، دستی بر پشت آنها می‌زند، خسته نباشید می‌گوید، دل افزاری می‌کند، لبخند می‌زند و با صدای خنده هایش، دل کارکنان را شاد می‌سازد، خستگی را بهانه‌ای برای آزار دیگران نمی‌سازد، اخم و تخم بیهوده‌ نمی‌کند، ابرو درهم نمی‌کشد،باخود و روزگار قهرنمی‌کند، مهربانی می‌کند. چشم در چشم دیگران، عشق را با بی زبانی ابراز می‌کند.
مدیریت متعادل، یکپارچه زبان نیست، دوگوش از دست نداده است، به حرف‌های دیگران دل می‌سپارد، مشاوره می‌کند، همگان را جدی می‌پندارد، سرتکان دادن ابلهانه مدیریت پایین دست را بر نمی‌تابد، بله قربان گو نمی‌خواهد، مشورت می‌خواهد.
مدیریت متعادل شریک همه کارهای انجام شده و نشده است، خودش آستین بالامی زند، گوشه‌ای از مسوولیت را بعهده می‌گیرد، دل به دریا می‌زند، پا در آب می‌کند، خیس می‌شود، گریه نمی‌کند، سینه سپر می‌کند، از حق حمایت می‌کند، باظلم هم‌بستر نمی‌شود، شلاق را می‌فهمد، درد را می‌شناسد، زور نمی‌شنود، زور نمی‌گوید.
مدیریت متعادل، عدالت را می‌فهمد، عادل است، قاضی نیست، قضاوت را به اهلش می‌سپارد، فرشته چشم و گوش بسته را دوست ندارد، توضیح می‌خواهد،‌ ندیده و نشنیده و نخوانده باور نمی‌کند.
مدیر متعادل از یک آسانسور جداگانه، از یک هواپیمای اختصاصی، از یک مسیر خاص، از یک «دورشو کورشو» فرمان نمی‌برد. از اتوبوس هم استفاده می‌کند، مترو را امتحان کرده است، تا کسی هم سوار می‌شود با دستی که بر گردن مسافری دیگر نهاده است.
مدیر متعادل، انسان است، خودش را با آدم‌های دیگر، با کارکنان زیردست، با مردم کوچه و بازار، با مردم محله و شهر، با مردم همه سرزمینش و با مردم جهان برابر می‌داند. همه را در یک طبقه انسانی تقسیم بندی می‌کند، با علم و دانش و تقوی، تفاوت آدم‌ها را در حدی مناسب اندازه گیری می‌کند. ثروت و پست و مقام در اندازه گیری او بی تأثیر است. آنچه که رفتنی است، معیاری برای اندازه گیری نیست.
مدیریت متعادل خودش را تافته جدا بافته از مردم نمی‌داند، خودش نان را از نانوایی می‌خرد، میوه فروشی را می‌شناسد، گرانی مرغ و تخم مرغ را می‌فهمد، رانندگان تاق‌وجفت، نوکر پدری اش نیستند.
مدیریت متعادل سرش را شبیه سرشاه نمی‌داند، دلاک مخصوص او را استحمام نمی‌کند، هزینه‌های زندگی‌اش را از جیب می‌دهد، انعام هم می‌دهد، غذای سرآشپز نمی‌خورد، گاهی با کارکنان همسفره می‌شود، مهمانسرای سازمانی را خانه شخصی نمی‌سازد، ویلای اداره را برای خود تجهیز نمی‌کند، برای سالی 5 روز، 365 روز آن را قرق نمی‌کند.
مدیریت متعادل سر در گریبان نیست، سلام را پاسخ می‌گوید، مهربانی را می‌شناسد، ایثار را می‌داند، گذشت را دوست دارد، طاقت اشک دیگری را ندارد، از شمر بیزار است، حسین را عاشق است، دست نوازش کشیدن علی‌(ع) بر سر یتیم، راه اوست. اشک را می‌شوید. دست و زبانش مرحم است.
مدیریت متعادل می‌داند که «مقام رفتنی است، جاری آب است، الفرض که ماند، مرداب می‌شود، مسموم و بویناک».
مدیریت متعادل آرام می‌آید، آرام می‌رود، بی‌صدا می‌آید، بی‌صدا می‌رود، نه جشن عروسی راه می‌اندازد ونه مجلس ختم می‌گیرد.
مدیریت متعادل خورشید است، برهمگان می‌تابد
مدیریت متعادل دریاست، بزرگ است و برای همه جای دارد
مدیریت متعادل درخت است، سایه گستر بر هر رهگذری است
مدیریت متعادل باران است، بر همه جا می‌بارد.
مدیریت متعادل چشمه است، از برکت وجودش همه سیراب می‌شوند.
مدیریت متعادل کوه است، مقاوم، سر سخت و مبارز است.
مدیریت متعادل ماه است، تاریکی دل‌ها را روشن می‌کند.
مدیریت متعادل الگویش علی‌‌(ع) است و بس‌.
مدیریت متعادل خود خودش است، بی هیچ دروغ، ریا، تزویر و سیاستی !

از کتاب(مدیریت کوتوله‌ها نوشته ناصر بزرگمهر)