فَالْمُدَبـِّــرَاتِ أَمْــرًا سوگند به آنان که با تدبیر عمل می‌کنند. (آیه پنجم، سوره نازعات)
فَالْمُدَبـِّــرَاتِ أَمْــرًا سوگند به آنان که با تدبیر عمل می‌کنند . (آیه پنجم، سوره نازعات)
فَالْمُدَبـِّــرَاتِ أَمْــرًا سوگند به آنان که با تدبیر عمل می‌کنند. (آیه پنجم، سوره نازعات)

خرج که از کيسه مهمان بود …

مرور تجربه‌ها و بازخواني اشتباه‌ها کمک مي‌کند ديگران راه رفته‌اي که به هدف نرسيده است را دوباره امتحان نکنند. اين بسيار ارزشمند است و از هدررفت زمان جلوگيري مي‌کند. زمان در جوامع بزرگ، جوامع کوچک، خانواده و حتي فرد اهميت بسيار دارد.  همه پيشرفت‌ها، توسعه‌ها و… در بستر زمان رخ مي‌دهد و نکته مهم اين است که زمان محدوديت خاص خود را دارد و هر کس از ديد خود به آن مي‌نگرد. با اين مقدمه مي‌توان گفت مدير روي عمر خود سرمايه‌گذاري مي‌کند؛ چيزي که هيچ مابه‌ازايي ندارد و تجربه و سابقه نيک تنها دستاورد اين سرمايه‌گذاري است.

مديران گران‌قيمت‌ترين منابع انساني هستند

شايد مديران اين شعار «مديران سرمايه‌هاي ملي هر کشور» را تعارف بدانند اما در تمام جوامع پيشرفته اولين منابع هر کشور منابع مديريتي و پس از آن منابع انساني است. اين منابع مديريت است که منابع انساني را به بالندگي مي‌رساند و مديري که در جهت رشد کشور حرکت مي‌کند، سرمايه ملي آن کشور است.

واقعيت اين است که مديران جزو گران‌قيمت‌ترين منابع انساني هستند و در سازماندهي‌ها، پيشبردها و ظرفيت‌سازي‌هاي اجتماعي، فني، سياسي و… جامعه در قله قرار مي‌گيرند. وضعيت عراق نمونه‌ روشني از سوءمديريت و در مقابل شرايط امروز کشورهاي مالزي و سنگاپور حاصل مديريت صحيح است.

در اوايل انقلاب، عراق ادعاي برتري و ميل سلطه‌طلبي داشت و وضع جاري اين کشور هم خوب بود. کمتر عراقي‌اي دغدغه معيشت يا امنيت داشت اما جامعه از سوءمديريت رنج مي‌برد. صدام دچار توهم در مديريت بود و فقدان آگاهي و استراتژي به انضمام مديريت اشتباه، کار را به جايي رساند که نه‌تنها از خود و خانواده‌اش اثري باقي نماند، بلکه امنيت و ثبات هم از عراق رخت بربست. عراق امروز بايد زمان و هزينه زيادي صرف کند تا به نقطه متعادل برسد.

مالزي يک کشور جهان سومي بود که جايگاه قابل توجهي نداشت، اما با روي کار آمدن ماهاتير محمد و مديريت او، امروز مالزي در کنار کشورهاي توسعه‌يافته قرار گرفته است. ماهاتير محمد با استفاده از استراتژي درست، مشورت با خردمندان و بهره‌گرفتن از تجربه‌هاي دنيا زمينه لازم براي رشد کشورش را ايجاد کرد.

سنگاپور نيز يک کشور جهان سومي بود که براي بقاي خودش هم مشکل داشت. مساحت اين کشور حدود 750 کيلومترمربع (کمتر از مساحت تهران) است و از نظر آب شيرين و خاک در مضيقه قرار دارد. اين کشور براي تامين زمين حدود 300 کيلومترمربع از دريا را پر کرد و الان در رده سوم يا چهارم بالاترين درآمد سرانه کشورها قرار دارد. کشوري که روزي ماوا و منشاء بسياري از امراض و گرفتاري‌ها بود، با مديريت صحيح اکنون يکي از قطب‌هاي تجارت و صادرات است.

اشتباه‌ها را به فرصت تبديل کرديم

ضمن احترام به عقايد مديران پيشکسوت، معتقدم که کشور ما رشد خوبي در بحث مديريت داشته است. مسيري که از مبدا تا به امروز در اين حوزه طي کرده‌ايم، رشد خوبي را نشان مي‌دهد، هر چند که فارغ از اشتباه هم نبوده است.

اين رشد را با نگاهي به وزارت نيرو بررسي کنيد. تا قبل از انقلاب براي تامين آب و برق از لحاظ تاسيسات، تجهيزات و ايجاد ظرفيت‌ها به شکل گسترده‌اي به ديگر کشورها وابسته بوديم. ما دانش سدسازي نداشتيم و در اين زمينه هم به شدت وابسته بوديم. در بحث تصفيه آب آشاميدني، لوله‌سازي و تجهيزات ابزار دقيق حرفي براي گفتن نداشتيم. آن زمان به ما تلقين شده بود که توان صنعت‌گري نداريم و همين انگيزه ورود به ميدان مسابقه دنيا را از ما مي‌گرفت.

با پيروزي انقلاب تمام شرکت‌هاي مهندسين مشاور، سازندگان سد، نيروگاه و تصفيه‌خانه و پيمانکاران کنسرسيوم‌هاي خارجي کشور را ترک کردند. وابستگي در تجهيزات از يک طرف و باور غلطي که نسبت به ناتواني خود در ساخت تجهيزات صنعتي داشتيم از طرف ديگر ما را در بحران قرار داده بود. از آنجا که يکي از اهداف انقلاب توسعه درون‌زا و ريشه‌اي و رفع وابستگي بود، نظام به نيروهاي داخلي روي آورد. با توجه به شرايط و ظرفيت آن دوران، تجربه‌آموزي کاملا قابل پذيرش بود. ما در مسير تازه‌اي قدم گذاشته بوديم و از همين رو هم اشتباه کردن مذموم نبود، اما خطا و سوء استفاده پذيرفته نمي‌شد. هيچ دانشمند، صنعت‌گر و فعالي بدون اشتباه کردن مسير رشد خود را نپيموده است. به هر حال نظام در جهت تحقق اهداف انقلاب، به نيروهاي متخصص داخلي اعتماد کرد و کار را به آن‌ها سپرد. اين‌که بعد از انقلاب ما توانستيم وابستگي را کنار بزنيم و در داخل کشور طراحي و ساخت تجهيزات، احداث سد، ساخت تونل، تصفيه‌خانه، پمپ، قطعات، لوله، کنتور و نيروگاه را انجام دهيم به زبان آسان است؛ هر کدام از اين صنايع به تخصص‌هاي بسيار نياز دارد. ما در مسير خودکفايي گام برداشتيم و در صنعت آب و برق صاحب دانش، تکنولوژي و فناوري شديم. اکنون دانش ساخت سد، تصفيه‌خانه و نيروگاه در کشور ما نهادينه شده است و در حال حاضر تجهيزات آبي و برقي و خدمات مهندسي به حدود40 کشور صادر مي‌کنيم. امروز شرکت مپنا به عنوان يکي از شرکت‌هاي زيرمجموعه وزارت نيرو در بحث ساخت نيروگاه و تجهيزات يکي از 6 شرکت قدر دنياست.

دانش امروز ما ديگر وارداتي نيست و همين سبب شد که در شرايط تحريم به بن‌بست نرسيم و تسليم نشويم. خودکفايي امروز ما به برکت انجام کارهاي زيربنايي ديروز و به پشتوانه انديشه و تخصص نيروهاي داخلي است. طبيعي است اين مسير سخت با آزمون و خطا طي شده است، اما کشور اشتباه‌ها را به فرصت تبديل کرد.

اگر حمايت مديران وزارت نيرو نبود، صنعت کشور در عرصه آب و برق پا نمي‌گرفت؛ چراکه آن‌ها مسئوليت پذيرفتند و بازارشان را در اختيار صنعت‌گران و توليدکنندگان داخلي قرار دادند.

استقلال امروز ايران تا اندازه اي مرهون تلاش مديران و منابع انساني کشور است، کشوري که در اين سال‌ها همواره در حوزه‌هاي مختلف دچار چالش بوده است. جامعه مديريتي کشور بدون داشتن پشتوانه علمي، آشفتگي‌هاي پس از انقلاب را مديريت کرد و مديران ما در مدرسه انقلاب مديريت را مشق کردند. اين روش پرهزينه است اما تجربه‌هاي به‌دست آمده را هيچ کتابي نمي‌توانست در اختيار ما قرار دهد. مسير آزمون و خطا را براي آينده توصيه نمي‌کنم اما در شرايط بعد از انقلاب راهي به‌جز اين پيش روي ما نبود.

بعد از اين بحران، جنگ به ما تحميل شد. کشور ما جنگ را هم مديريت کرد و پس از آن درگير مديريت تحريم‌ها شد. با وجود تمام اين موانع و مشکلات راه رشد خود را پيدا کرديم و دستاوردهاي بزرگي به دست آورديم که در دنيا هم پذيرفته شده است.

اختيار و مسئوليت بي‌تناسب

واقعيت اين است که مديران بايد جزء گران‌قيمت‌ترين منابع انساني باشند، حال پرسش اينجاست که چرا؟ به عنوان نمونه خلبان‌ها نيروي‌هاي گران‌قيمتي هستند، زيرا خلبان به تعداد ظرفيت هواپيما، انسان جابه‌جا مي‌کند و جان آن افراد در اختيار اوست؛ ضمن اين‌که هدايت هواپيما هم به عنوان يک سرمايه بزرگ در دست اوست. پس از آنجا که جان چند نفر و يک ميزان سرمايه مشخص در اختيار خلبان قرار مي‌گيرد، ما براي افرادي که قرار است در اين سمت قرار گيرند، هزينه و زمان زيادي صرف مي‌کنيم و آن‌ها تحت آموزش‌هاي خاص و حرفه‌اي قرار مي‌گيرند. بعد هم هواپيما را با اختيار تام به او مي‌سپاريم. در واقع هنگام پرواز حرف آخر را خلبان مي‌زند و حتي اگر تصميم اشتباه هم بگيرد خدمه و مديريت موظف به اطاعت از نظر و خواسته او هستند. بايد روي مديران هم که سازمان‌هايي با سرمايه‌هاي عظيم در اختيارشان قرار مي‌گيرد و مي‌توانند بر اقتصاد يک کشور تاثير فراواني داشته باشند با همين نگاه سرمايه‌گذاري کرده و اختيار داد. به عقيده من اگر شرايط لازم براي مديران فراهم شود، به‌واقع مديران سرمايه هستند، اما وزن همه مديران يکي نيست و گاهي برخي از مديران ضدسرمايه مي‌شوند. آنچه بايد در نظر بگيريم اين است که مديريت در ايران با موانع بسياري روبه‌رو است و به عنوان نمونه مديران ما به ويژه در بخش دولتي اختيار يک خلبان را ندارند که حرف آخر را خودشان بزنند. مديران ما حرف مشاع را مي‌زنند يعني او در مشکلات، مسائل و بار مسئوليتي سهيم است و چه بسا بار مسئوليتي بيشتري هم داشته باشد اما در اختيارات اين تناسب وجود ندارد. بنابراين يکي از مسائل مهم مديريت دولتي در ايران، فقدان تناسب اختيار و بار مسئوليتي است.

خرج که از کيسه مهمان بود، حاتمي طايي شدن آسان بود

قبل از اين‌که در ايران نفت تا اين ميزان از پايه‌هاي اقتصاد را در بر بگيرد، جامعه احتياج‌هاي خود را با مسائل درآمدي و اقتصادي خودش اداره مي‌کرد. با ورود نفت، اقتصاد کشور يارانه‌اي شد. اقتصاد يارانه‌اي بيشترين اثر لحظه‌اي خود را بر مديران گذاشت. زيرا مديران هم به پشتوانه اقتصاد نفتي به سمت رشد منابع جامعه حرکت کردند و اين شد که هر سال سهم نفت در اقتصاد ما افزايش يافت. پس از انقلاب به مرور سهم نفت در اقتصاد کاهش يافت. اين اتفاق مبارکي بود و سبب اصلاح مديريت شد؛ چراکه مديران در سايه پول نفت رشد نخواهند کرد. بايد در آينده سهم يارانه نفت در اقتصاد را تا جايي که امکان دارد کم کنيم و لازمه آن اين است که با راهکارها، شيوه‌ها و شيب مناسب دولت را کوچک کنيم.

آفت‌هاي مديريتي

مديريت هلي‌برد بايد کنار گذاشته شود. افراد بايد براساس شايستگي و طي مراحل مديريتي صاحب پست شوند. اين طي طريق، فرهنگ مديريت را به آن‌ها مي‌آموزد. بخش عمده فرهنگ مديريت، فرهنگ کار با نيروي انساني است که به صرف آموزش‌هاي دانشگاهي به‌دست نمي‌آيد. کار با نيروي انساني قدرت استنباط، تعامل، درک متقابل و انتقال انگيزه را در فرد تقويت مي‌کند. اين تجربه است که مديراني چون آقاي ترکان، ظريف، زنگنه، بي‌طرف، چيت‌چيان و… را ساخته است.

چند لايه بودن دستگاه‌هاي نظارتي مخصوصا در نهادهاي دولتي يکي ديگر از آفت‌هاي مديريت است. به‌ويژه اينکه با وجود نظارت‌هاي سخت‌گيرانه سهم اتلاف زمان بيشتر از سهم سلامتي است که به‌دست مي‌آوريم. من با نظارت مخالف نيستم اما معتقدم بايد در کنار اعتماد يک نظارت روشن وجود داشته باشد. بايد فضاي تحرک و تصميم‌گيري مدير را باز گذاشت. در تربيت فرزند هم اگر مرتب امر و نهي وجود داشته باشد، اعتماد به‌نفس و خلاقيت او از بين مي‌رود و طبيعي است که نمي‌توانيم از چنين فردي انتظار رشد و بالندگي داشته باشيم.

يکي ديگر از اين موارد محافظه‌کاري و عدم ريسک‌پذيري مديريت دولتي است. يکي از علت‌هاي آن اين است که دانش و خرد مديران دولتي افزايش يافته و افزايش خرد و آگاهي رابطه معکوس با ريسک‌پذيري دارد.

علت ديگر اين است که نظارت‌هاي چندلايه جرات و قدرت تصميم‌گيري را از آن‌ها سلب کرده است. قانون‌ها و مقررات متعدد هم قدرت پرواز را از مديران ما گرفته است و شايد لازم باشد در مجلس و دولت کمي از
اين قوانين و مقرراتي که مانع توليد فکر هستند، کاسته شود تا سيستم مديريتي چابک‌تر حرکت کند.

بزرگي دولت يکي از اشکالات نظام مديريتي کشور است. هر وقت سخن از کوچک شدن دولت به ميان آمده است، وزارت‌خانه‌ها را در هم ادغام کرده‌ايم. ادغام وزارت‌خانه‌ها نه‌تنها به حل مسائل کمک نمي‌کند، بلکه با تجميع مسائل و مشکلات دو وزارت‌خانه سبب پيچيده شدن آن‌ها مي‌شود؛ بايد بخشي از ساختارها از بدنه دولت جدا شود.

يکي ديگر از معضلات، کم‌رنگ بودن صداقت است. تجربه مديريتي به ما آموخته است که کارکنان سازمان از پايين‌ترين سطح تا سطوح عالي‌رتبه، بسيار تيزهوش هستند، بنابراين بهتر است مدير صادقانه رفتار کند و هر آنچه هست را بنماياند. در واقع بايد حرف و عمل مدير يکي باشد زيرا او معلم و الگوي سازمان مطبوعش است.

يکي از مسائلي که در ظاهر خيلي جدي به نظر نمي‌رسد اما واقعا به اصلاح نياز دارد، جلسات متعدد کم‌بهره و کارتابل‌هاي تکراري و وقت‌گير است.

خودراي بودن هم يکي ديگر از نبايدهاي مديريتي است. گاهي اوقات مديران صاحب تجربه تنها به دانش خود اعتماد و اعتقاد دارند که اين موضوع سبب کاهش مشارکت و تحرک سازمان مي‌شود و بهره‌مندي از دانش مديران جوان را به حداقل مي‌رساند

بايدهاي مديريتي

يکي از موارد حائز اهميت در مديريت، اعتماد به نيروي داخلي و ايجاد فرصت سعي و خطا براي آن‌هاست. بايد از نيروها اشتباه را بخريم. خريد اشتباه هزينه‌اش کمتر از خريد خطا و کارهاي انجام نشدني است. ما بايد در کنار نفع سرمايه، عدم نفع را هم
حساب کنيم.

مورد ديگر تربيت مدير شايسته و قابل است. بايد با گزينش صحيح و درست مديران جوان را جذب کرده و در پله‌هاي اول مسير پيشرفت قرار دهيم تا زير سايه مديران باتجربه در بلندمدت رشد کنند.

تجربه مسير رشد را هموار مي‌کند

اتفاق خوبي که در دولت يازدهم افتاد اين بود که تجربه‌هاي بسيار ارزشمند و گران‌قيمت انباشته شده از بعد از انقلاب تا کنون يک‌جا به خدمت گرفته شد. در اين دوره نه تنها منابع مالي وارد کشور نشد، بلکه با کاهش قيمت نفت، منابع معمول هم کاهش يافت، اما چندنرخي بودن، بي‌اعتمادي، شتاب و هيجان بازار از ميان رفت، نرخ تورم کاهش يافت و در آرامش گام‌هاي بزرگي در عرصه‌هاي ديپلماسي، نيرو، صنعت، راه و دانش برداشته شد؛ اين‌ها از جوهره‌هاي تجربه و تعقل است.