مشکلات وقتی مهم و غیر قابل حل میشوند که ریشه فرهنگی داشته باشند. تاریخ نشان می دهد که موانع و مشکلاتی در حوزه فعالیت بخشخصوصی و خصوصیسازی در کشور وجود داشته است. این موانع گاهی بجا و گاهی نابجا بودند. در دوران حکومتهای مختلف بخشخصوصی منافع ملی را نادیده گرفته و درمواردی هم حکومتها منافع بخشخصوصی را در نظر نگرفتهاند. تجربه ثابت کرده است که زمانی بخشخصوصی منافع و مصالح ملی را در نظر نگرفتهاند که خود دولتها، در پس پرده با پوشش بخشخصوصی حضور داشتهاند و منافع شخصی حکومتگران و دولتمردان بر منافع بخشخصوصی و ملی غالب شده است. خود این جریان هم ناشی از مشکلات ساختاری و فرهنگی جامعه ماست.
در یک نظام سالم اقتصادی همه بخشهای کشور اعم از خصوصی و دولتی و تعاونی و شرکت های سهامی عام باید همگی حضور داشته و در یک جهت کار کرده و یکدیگر را حمایت کنند. پیشرفتهترین کشورهای اقتصادهای دنیا مانند ژاپن و… از لحاظ آزادی و دموکراسی، هنوز هم کالاهایی در انحصار دولت است. برای مثال درکشور ژاپن نمک به عنوان کالایی استراتژیک در انحصار دولت است، در حالی که نفت را شرکت های خصوصی وارد میکنند. کشور آمریکا با داشتن بزرگترین اقتصاد مبتنی بر بازار آزاد، همچنان بخشهایی در انحصار دولت است. این مثالها نشان میدهد که نباید به طور مطلق از بخش خصوصی یا دولتی یا تعاونی یا شرکت های سهامی عام دفاع کنیم، بلکه باید همه چیز بهجای خود باشد.
ما زمانی دچار مشکل میشویم که دولت کار بخشخصوصی را انجام داده و بخشخصوصی به حاشیه رانده میشود. برقراری توازن در اقتصاد و تعریف جایگاه هر مجموعه و حمایت به جا از آن، سبب شکوفایی و پیشرفت خواهد شد.
جایگاه مدیریت در اقتصاد کشور
متاسفانه هنوز به تعریف درستی از جایگاه مدیریت در اقتصاد کشور نرسیدهایم. افراد مورد اعتماد اول انقلاب جوانانی تحصیل کرده بودند اما هنوز تجربه لازم و کافی برای مدیریت کلان کشور و بنگاههای بزرگ اقتصادی نداشتند. مدیریتهای پیش از انقلاب هم در منافع با حکومت شریک بودند و حتی بسیاری از ترس این شراکت فرار کردند. همزمان دولت از ترس این که منافع مردم زیر سوال برود اقتصاد دولتی را تقویت کرد. در نتیجه برای بخشخصوصی واقعی تنها یک بازار سنتی باقی ماند و فعالیتهای این بخش در این بازار خلاصه شد.
با گذشت زمان و افزایش سن انقلاب، مدیران دولتی تجربه لازم را پیدا کردند، اما ساختاری که بتواند از تجربه این مدیران در بخشخصوصی استفاده کند به وجود نیامد. البته در این سالها افراد پرتلاشی در بخشخصوصی بدون حمایت و پشتیبانی مرسوم در اقتصادهای دنیا، فعالیت کردند اما سهم واقعی بخشخصوصی ایران از اقتصاد کشور پس از تلاشهای بسیار، هنوز کم است. حل این مشکل هم نیاز به فرهنگسازی دارد. به همین دلیل مسئولان جامعه باید به تبلیغ کسب مشروع حلال و احترام به کارآفرین بپردازند. متاسفانه ثروتآفرینی در جامعه ما ضد ارزش معرفی میشود تا آنجا که در سریالهای تلویزیونی ما انسان ثروتمند، آدم سالمی نیست و این روحیه کمکی به رشد اقتصاد کشور نمیکند. اقتصاد مانند قطاری است که لکوموتیو آن یک مدیر و سرمایهدار است. سرمایهدار کلمه بدی نیست. کسی است که دهها واگن را با خود حمل کرده و به مقصد میرساند. درست نیست به لکوموتیو قطار اقتصادی سنگ بزنیم، چرا که سبب توقف همه قطار و واگنها میشویم.
اسلام هم بیش از سایر ادیان آسمانی از کسب مال حلال حمایت کرده و در آیه “الناس مسلطون علی اموالهم” حق برخورداری از ثروت و مکنت مشروع را تضمین میکند اما متاسفانه از این نکته مهم مورد تاکید، حمایت نکرده ایم.
در ایران ثروتمندان بسیاری وجود داردکه از ترس انگشتنما شدن و سنگ خوردن در کار تولیدی سرمایهگذاری نمیکنند و در نتیجه پولشان در کارهایی صرف میشود که نه شغلی ایجاد میکند و نه به اقتصاد مملکت کمکی میشود.
خصوصیبازی یا خصوصیسازی
مدتهاست که خصوصی سازی صنایع و اجرای اصل 44 قانون اساسی نقل محافل اقتصادی شده است. اما اقدامات انجام شده بیشتر واژه خصوصی بازی را تداعی می کنند تا خصوصی سازی.
در درجه اول باید مسئولان به فکر حمایت از بخشخصوصی واقعی باشند. اما فضا به گونهای است که به دلیل برخی ملاحظات حتی کسانی که بخشخصوصی را قبول دارند از حمایت آن میترسند.
خصوصیسازی نادرست بهانه دست مخالفان میدهد که از ریشه با بخشخصوصی مخالفت کنند. باید سازمان هایی ایجاد شوند که انسان و سرمایه را برای توسعه اقتصادی هموزن بدانند و به دور از سلیقه شخصی و دوستی، به واگذاری این شرکتها به افراد لایق بپردازند. در ازای این واگذاری هم تعهدات لازم را برای افزایش تولید و کارآفرینی آن واحد اقتصادی اخذ کنند. سپس باید از این افراد لایق به خوبی حمایت کنیم. برای بازپرداخت بدهیهایشان باید به آنها فرصت بدهیم و بانکها هم باید سرمایه در گردش مورد نیاز را در اختیارآنها قرار دهند. اگر هم آن فرد موفق و ثروتمند شد تحملش را داشته باشیم و نگوییم دزدی کرده است. با یک انتخاب، حمایت و نظارت درست میتوان به بخشخصوصی و اقتصاد کشور کمک کرد.
تفاوت های مدیر دولتی با مدیر خصوصی
همانطورکه بخش دولتی با بخش خصوصی متفاوت است این دونهاد از مدیران متفاوتی هم بهره می گیرند. درصورتی که نظارت خوبی در بخش دولتی صورت نگیرد، ماندگاری یک مدیر نه براساس عملکردش که براساس روابطش با مدیر بالادستی است. بنابراین مدیر نمیداند فردا بر مسند کار هست یا نه. اما حیات و ممات بخش خصوصی به فعالیت خودش بستگی دارد و برای همین با کمترین هزینه تلاش میکند بیشترین خروجی را به دست آورد. تعدادی از مشکلات و مسایل قانونی هم وجود دارد که دست مدیر بخش دولتی را میبندد و برای او احتیاطآور است. بنابراین ثبات مدیریت، ارتقا بر اساس لیاقت و فعالیت آزادتر مدیر در بخشخصوصی از مهمترین این تفاوتهاست. البته این که بگوییم کسی که در بخش خصوصی یا دولتی است توانمندتر است حرف درستی نیست. در توانایی و عملکرد افراد عوامل بیرونی و قوانین و مقررات و انگیزههای شخصی دخیل هستند.
تجربه و جایگاه آن در مدیریت
تجربه واقعا گوهر گرانبهایی است. حتی گاهی قیمت به دست آوردنش، از بین رفتن خود شخص است. تجربه یعنی این که انسان یک کاری را بدون آنکه اطلاع زیادی در مورد آن داشته باشد، انجام دهد. حال آن کار خوب دربیاید یا شکست بخورد. از هر ضرری هم سودی به آدم میرسد. یکی از شیوههایی که خسارتهای نبود تجربه را کم میکند مشورت است. بزرگترین آفت یک مدیر این است که گمان کند همه چیز را میداند.مدیر خوب کسی است که بیشتر شنونده باشد تا گوینده. حتی اگر میخواهد صحبت کند باید اول سخن دیگران را بشنود و حرف آخر را به صورت پخته و جامع بیان کند. به این ترتیب مدیران زیردستی احساس میکنند به نظر آنها هم توجه شده است.
تاثیرتحریمهابرعملکرد مدیران
کشور ما خفیف یا شدید همیشه با تحریم مواجه بوده و با این وجود بخش خصوصی راه خود را ادامه داده است. نگرانی من بیشتر از تحریمهای داخلی است نه خارجی. زمانی که از بیرون تحت فشار قرار میگیریم باید همبستگی و اتحاد داخلی ما خیلی قویتر شود اما در عمل این طور نیست.
ما باید به فکر تولیدکنندهها باشیم. من زودتر از دلالها و سفتهبازها پی میبرم و میفهمم که دلار در حال گران شدن است. اما پول من در تولید است و نمیتوانم و نمیخواهم پولم را برای چنین سودی از تولید بیرون بکشم. اما از تولیدکننده حمایت نمیشود. در نتیجه کسی که تولید و کارآفرینی نکرده با خرید و فروش دلار 30 درصد سود میکند اما تولید کننده 20 درصد ضرر را تحمل میکند.
جدایی مالکیت از مدیریت
جدایی مالکیت از مدیریت را ژاپنیها باب کردهاند و بسیار هم به آن اعتقاد دارند. من در یک شرکت ژاپنی دیدم که پسر رییس شرکت یک کار خیلی معمولی در شرکت پدرش انجام میدهد. این روش، درست و حرفهای است. مالکیت مدیریت نمیآورد اما مدیریت ممکن است مالکیت بیاورد. بنابراین اولویت با مدیریت است. جاهایی که قدر مدیریت را میدانند روی این موضوع فرهنگسازی کردهاند.کشورهایی که به این مساله توجه بیشتری کردهاند، موفقتر بودهاند.
مدیران سرمایه ملی هستند
مدیران را سرمایههای ملی میدانم اما آنها که باید، نمیدانند. مدیران موفق سرمایه ملی هستند. به ویژه در ایران که بسیاری از افراد وقتشان را صرف مدیریت مواردی میکنند که به حرفهشان مربوط نمیشود باید قدرشان را بیشتر دانست. مدیران ما برای پیشبرد اهداف سازمان خود ناچارند وقت مضاعفی بگذارند.
در کشورهای پیشرفته مدیران بسیار راحتتر کار میکنند، چرا که همه امور مشخص و تعریف شده هستند. برای مثال در یک کشور نیاز به دریافت وام داشتیم. حتی به شعبه بانک هم برای دریافت وام مراجعه نکردیم و کارمند بانک به دفتر ما آمد و همه کارها را در سریعترین زمان ممکن انجام داد. بعد از گرفتن وام برای تشکر خواستم به او خاویار هدیه کنم، اما او به هیچ وجه آن را قبول نکرد.