فَالْمُدَبـِّــرَاتِ أَمْــرًا سوگند به آنان که با تدبیر عمل می‌کنند. (آیه پنجم، سوره نازعات)
فَالْمُدَبـِّــرَاتِ أَمْــرًا سوگند به آنان که با تدبیر عمل می‌کنند . (آیه پنجم، سوره نازعات)
فَالْمُدَبـِّــرَاتِ أَمْــرًا سوگند به آنان که با تدبیر عمل می‌کنند. (آیه پنجم، سوره نازعات)

یحیی آل‌اسحاق | متاسفانه دوز مسائل سياسی در اقتصاد بسيار بالا رفته

منابع انسانی جمهوری اسلامی ایران از بسیاری از کشورهای اروپایی بالاتر و بهتر است و این بزرگ‌ترین سرمایه کشور است. ما از نظر منابع طبیعی و استفاده از آن هم قوی هستیم و تمدنی والا و اصالت ایرانی داریم؛ ایرانی مسلمان. پس از هر زاویه‌ای که ببینید بالقوه بهترین موقعیت‌ها را داریم اما بالفعل خیلی عقبیم چون نظام تدبیر اقتصادی ما متناسب با منابع‌مان نیست که این عدم تناسب از مدیریت ضعیف ناشی می‌شود.
به عبارتی گرفتاری امروز ما همین نظام تدبیر ماست که نمی‌تواند از توانایی‌ها و منابع استفاده کند. مدیر کسی است که با داشتن روحیه بانشاط و امیدوار و با شناخت و نگاه جامع به محیط مدیریتی‌اش با استفاده از دانش و علم و ابداعات و ابتکارات، سازمانی را از نقطه موجود به نقطه مطلوب برساند. مدیر خوب باید با نگاه به آینده با کمک علم و دانش و آرمان تیرش را به هدف بزند.
آیت‌الله مطهری می‌گویند که یک سوال در تاریخ هست که همه انبیا و متفکران و فلاسفه و همه کسانی که در تاریخ بشریت سهم داشتند آمدند به این سوال پاسخ دهند، بنابراین باید این سوال بسیار کلیدی باشد. سوال این است که فلسفه حیات چیست؟ برای چه ما زنده هستیم و تلاش می‌کنیم؟ «روزها فکر من این است و همه شب سخنم/ که چرا غافل از احوال دل خویشتنم؛ ازکجا آمده‌ام، آمدنم بهر چه بود/ به کجا می‌روم آخر ننمایی وطنم». یا امام علی(ع) می‌فرمایند: خدا رحمت کند کسی را که می‌داند از کجا آمده، کجا هست و کجا می‌رود. پس شخصیت و هویت هر کس عبارت از چگونگی پاسخ دادن به این سوال است. مثلا نیچه، فیلسوف آلمانی می‌گوید هدف از زندگی لذت بردن است یا فیلسوفان بودایی و هندی نقطه مقابل این را می‌گویند؛ زندگی برای زجر کشیدن و ریاضت کشیدن است. انبیا و الهیون هم یک پاسخی دارند؛ انالله و انا الیه راجعون؛ «مرغ باغ ملکوتم نی‌ام از عالم خاک/ چند روزی قفسی ساخته‌اند از بدنم». یعنی ما یک ابتدایی داریم، دوران گذر موقتی در این دنیا و دوران ابدیتی بعد از آن. در این بین موفق‌ترین آدم‌ کسی است که هر کدام از این پاسخ‌ها را هم که می‌دهد، کارش هم‌جهت با فکرش باشد. لذا این بسیار اهمیت دارد که انسان موفق کیست. بنابراین نخستین پایه مدیریت، تعیین تکلیف مدیر به‌عنوان یک انسان با خودش است، یعنی چطور خودش را مدیریت می‌کند. پس پایه اول مدیریت این است که فرد در رابطه با خودش نظام مدیریتی مشخصی داشته باشد. لازمه این کار هم این است که رابطه خودش را با خودش، با اجتماعش، با محیطش، اعتقاد‌ها و آرمان‌هایش و… تعریف کند، این است که شخصیت و قدرت او را مشخص می‌کند. من اگر روابطم، اولویت‌ آنها و هندسه و چیدمان آن را چنان بچینم که در کوتاه‌ترین مدت و با کم‌ترین هزینه به هدف اولیه‌ام برسم، موفق هستم. این نخستین پایه مدیریت است. اگر کسی این موارد را با خودش حل نکرده باشد و ادعای مدیریت داشته باشد می‌شود مصداق این بیت؛ «ذات نیافته از هستی بخش/ کی تواند که شود هستی بخش». با این مقدمه می‌توانم بگویم مدیریت مجموعه‌ای از عوامل تاثیرگذار است که خروجی‌اش می‌شود مدیر موفق یا مدیر ناموفق. پس مدیریت امروز فقط به پست و مقام محدود نمی‌شود. مدیریت از شخص شروع می‌شود. بدین معنی که باید شخص اول از همه خود را بشناسد و بعد از شناخت رفتار اجتماعی، ارتباطات و اخلاق اجتماعی و شهروندی خود را اداره کند. جدای از مسائل اجتماعی، مسائل اقتصادی هم مطرح است البته.
برای مدیر و مدیریت تعاریف زیادی وجود دارد ولی از نظر بنده مدیریت یعنی چگونگی استفاده از منابع محدود برای پاسخگویی به تقاضاهای نامحدود. مدیریت کارآمد به چگونگی استفاده کردن از دارایی‌های محدود برای رسیدن به حداکثر اهداف و آرمان‌ها می‌گویند. این هسته اصلی مدیریت است.

خطر رشد علم
یک مدیر حرفه‌ای نمی‌تواند بگوید من مدیر هستم ولی زمان را نمی‌شناسم. مدیر علاوه بر زمان حال باید بتواند آینده محتمل را نیز ببیند. این شناخت لازم نیست همه‌جانبه باشد، اگر مدیر بتواند در حوزه‌ مربوط به فعالیت خود زمان را مدیریت کند کافی‌ است. در متون دینی ما نیز تاکید زیادی به زمان شده است. جمله‌ای منتسب به حضرت علی(ع) است که می‌فرماید فرزند زمان خویش باش. مدیری که به روز نباشد، چه بخواهد چه نخواهد از دور خارج می‌شود. مدیری که به‌روز نیست اصلا محو می‌شود. الان دقیقه‌ای ایده‌ و نظر جدید می‌آید. همین آهنگ رشد علم به خطر تبدیل شده است و از طرفی یک حرکت بزرگ بر ضد علم در حال شکل‌گیری است.

مدیر نیستید اگر ریسک نکنید
حوزه راست مغز بخش تخیلی است و بخش چپ مغز بخش عقلایی است. یک مدیر باید هر دو بخش مغزش هماهنگ و برابر کار کند. مشکل ما دقیقا این است که مدیران روز کشور ما یا بخش راست یا بخش چپ را به کار می‌گیرند. مدیر باید اجازه دهد قسمت خیال‌پرداز مغزش ابداع و نوآوری کند اما این ابداع و نوآوری باید حتما عقلایی و براساس اصول باشد. همین اصل است که باعث می‌شود مدیریت کار سختی باشد.
مدیر موفق با مدیریت زمان برای دو فعالیت عمده‌ جاری و تاسیسی خود برنامه‌ریزی می‌کند. در ایران فرآیند تاسیس به خاطر مشغله مدیران ما به دست فراموشی سپرده می‌شود. یعنی مدیران ما بیشتر به مسائل جاری می‌پردازند. امیرکبیر چرا همیشه نامش در تاریخ خواهد ماند، به خاطر اینکه به جز مسائل جاری کشور به مساله تاسیسی نیز همت گمارد. ایجاد مدرسه دارالفنون، صنعتی کردن نساجی و… پس مساله‌ای که یک مدیر را در سازمان تاریخ‌ساز می‌کند مساله تاسیس است. برای تاسیس باید هزینه کرد، متاسفانه یکی از علل نپرداختن مدیران به فرآیند تاسیس بحث هزینه‌هاست، چرا که اگر یک مدیر فقط فکرش به رتق و فتق مسائل جاری باشد عملا هیچ کس نمی‌تواند بعد از دوران خدمتش او را مورد سوال و جواب قرار دهد. تاسیس به نوعی هزینه و ریسک دارد. دستگاه‌های نظارتی هم چنان شرایطی را برای یک مدیر دولتی ساخته‌اند که اگر مدیر ضرر کند به سرعت مورد مواخذه قرار می‌گیرد. یک مثل معروف است که اگر یک تاجر در طول سال ضرر نکند، تاجر خوبی نیست چراکه اصلا ریسک نکرده. تصمیم بدون ریسک یعنی تصمیم کارمندی. هزینه کردن در ذات مدیریت است و اگر مدیری هزینه نکند مدیر نیست، کارمند ساده است. به اصطلاح در نظام اداری به چنین مدیرانی مدیر نگهداری می‌گویند نه مدیر توسعه‌ای. مدیر نگهداری در تقابل با مدیر توسعه‌گراست.

عوامل موفقیت
شخصی که می‌خواهد مدیر کارآمدی باشد باید این سه خصوصیت را داشته باشد؛ روحیه خوب، فضا‌شناسی، راهکارها و سیاست‌های اجرایی.
پس یک مدیر برای موفقیت باید از روحیه مناسبی برخوردار باشد، فضایی را که می‌خواهد مدیریت کند به خوبی بشناسد و در نهایت قدرت ارائه راهکار و تدوین سیاست متناسب با مدیریتش را داشته باشد. روحیه در این میان بیشترین سهم را در خصوصیات مدیریتی داراست اما این مفاهیم همیشه در کنار هم می‌آیند.
چند وقت پیش یک آزمون استخدامی برگزار شد. در این آزمون قرار بود که از بین 17‌هزار نفر، 100 مدیر استخدام کنیم. بین این تعداد معدل‌های بالای دانشگاه‌های صاحب نام مثل شریف و تهران هم حضور داشتند. اما بیشترین کسانی که در این آزمون از طرف هیات گزینش استخدام شدند، کسانی بودند که معدل آنان بین 15 تا 16 بود. بعد از این قضیه علت را از اعضای هیات گزینش جویا شدم، همگی به اتفاق آرا اعتقاد داشتند که فقط یک پایه مدیریت تحصیلات است، بخش اعظم آن روحیه و لیاقت است.
بین کارشناس و مدیر تفاوت زیاد است. خیلی‌ها می‌توانند کارشناس باشند اما عده کمی هستند که می‌توانند مدیر باشند. برای مدیریت نگاه جامع لازم است.
مدیر کسی است که با دانش، شناخت جامع به محیط مدیریتی و روحیه‌ای بانشاط و امیدوار، سازمانی را از نقطه موجود به نقطه مطلوب برساند. مطلوبیت یعنی اینکه مدیر با آینده‌نگری بهترین عملکرد را داشته باشد.

نه غربی، نه شرقی
مشکل اصلی ما این نیست که ما آدم‌های بااستعداد و دلسوزی نیستیم، مشکل این است که الگو و مدلی برای پیشرفت و توسعه نداریم. بعضی‌ها مدل شرقی، بعضی دیگر مدل‌های غربی و عده‌ای دیگر نیز الگوهای من‌درآوردی و تلفیقی را ارایه می‌دهند. اما مساله بسیار مهم این است که هیچ کدام از این مدل‌ها متناسب با کشور ما نیست.
یک شخص که می‌خواهد در جمهوری اسلامی ایران مدیریت کند باید چند نکته را بداند و ندانستن این نکات می‌تواند برای او و نظام گران تمام شود چرا که ایران و مدل مدیریتی آن بسیار متفاوت از دیگر کشورهاست. متاسفانه خیلی از مدیران ما جمهوری اسلامی را نمی‌شناسند، ملاک تولد در ایران نمی‌تواند ملاک خوبی برای فهم این نظام باشد. بسیاری این قضیه را ساده می‌گیرند اما به نظر من اصلا هم ساده نیست.

جمهوریت، اسلامیت و ایرانیت
یک کشور مولفه‌های اساسی زیادی دارد که اگر شناخت ما از این مساله جامع نباشد می‌تواند مشکل‌ساز باشد. به بیانی دیگر ما باید ایران زمان را بشناسیم تا بتوانیم مدیریت کنیم. از مشخصات زبانی، قومیتی، تاریخی و جغرافیایی تا شناخت ساختار نظام جمهوری اسلامی.
جمهوری اسلامی ایران سه سطح کلی دارد؛ جمهوریت، اسلامیت و ایرانیت. مدیر باید هر سه این مولفه‌ها را بشناسد، معنی جمهوریت را بفهمد چون نظام مدیریت در ایران بر اساس جمهوریت است. جمهوریت یعنی مدیران را به طور مستقیم و با واسطه مردم انتخاب می‌کنند. اسلام را باید به «ما هو» بشناسد چرا که اساس قوانین کشور براساس اسلامیت است. ایرانیت را بشناسد، چون هویت و تاریخ نقش مهمی در ارتباطات انسانی مدیران دارد. به غیر از آن باید تفسیر جمهوری اسلامی از اسلام یعنی اسلامیت انقلابی را نیز بشناسد، چراکه تئوری‌های اقتصادی ایران از همین منبع منبعث می‌شوند. بنابراین منافع ملی ما با منافع ملی سایر کشورها تفاوت دارد و مدیر برای موفقیت باید این تفاوت را درک کرده و ادراک درستی از جمهوری اسلامی ایران داشته باشد.

انتقال تجربه، سود هزینه‌هاست
در جمهوری اسلامی ایران تعدادی ظرف این سال‌ها مدیریت کردند و مدیریت‌شان هم از راه سعی و خطا جلو رفته لذا خیلی گران مدیر شده‌اند، پس هر مدیری که در کشور می‌بینید کلی بار هزینه‌ای داشته است. من معتقدم نظام جمهوری اسلامی ایران در مورد خود من حداقل ۲ میلیارد دلار خرج کرده است.
زمانی که وزیر بودم دستم را بالا می‌بردم یک پروژه به اجرا درمی‌آمد یا دستم را پایین می‌آوردم پروژه کنسل می‌شد. لذا زمانی که به مدیریتی در این سطح تاثیرگذاری می‌رسیم باید بدانیم که در مقابل این همه هزینه‌های مالی و عمر یک ملت، مسوول هستیم. این هزاران میلیاردی که نظام صرف مدیران کرده است یک برآیند دارد و آن هم تجربه مدیران است. اگر این تجربه‌ها براساس ادراکات درست و دسته‌بندی شده باشد و در اختیار مدیران جدید قرار بگیرد می‌تواند این هزینه‌ها را به سود تبدیل کند.

ریشه نرسیدن به پیشرفت
به نظر من ریشه مشکلات نظام مدیریتی کشور از نوع تعریف منفعت سرچشمه می‌گیرد. آنچه سامان‌دهنده نظام مدیریتی است، چگونگی برآورده شدن منافع ذی‌نفع‌هاست چراکه مبنای تصمیم‌گیری انسان‌ها براساس دفع مضرات و جذب منافع است. این منافع به چند دسته تقسیم می‌شوند؛ منافع فردی، منافع سازمانی و منافع گروهی، حزبی، آرمانی، اقتصادی و…
این ذینفع‌ها هستند که با تمام استعداد و انگیزه و مسائل عیان و پنهان خودشان، این وضعیت را سامان می‌دهند. متاسفانه منافع ما براساس انتفاع فردی سامان یافته‌است. چرایی این اختلاف هم وجود ذینفع‌های مختلف با بینش‌های مختلف است.
راه نجات کار این است که تمامی این ذینفع‌ها را در یک جهت هم‌سو کنیم و این هنر والای مدیریت کلان را می‌طلبد. اگر ما بتوانیم عوامل تاثیرگذار را هم‌سو کنیم و جهتش را در راستای موفقیت و تحقق آرمان‌های جمهوری اسلامی ایران قرار دهیم، کمال موفقیت ماست؛ کاری که امام(ره) کردند. بعد از ایشان هم مقام معظم رهبری این کار را کردند. اینجاست که معنای رهبری را می‌فهمیم، اصلا رهبری یعنی همین که مجموعه افراد با آرمان و انگیزه‌های متفاوت را در جهت اهداف مشترک هدایت کنیم. یک مدیر وقتی مدیر است که مجموع افراد را با روحیات و استعدادها و خواسته‌های گوناگون به سمت هدف مشترک سازمانی هم‌جهت کند و اگر بتواند بار معنوی و انگیزه مجموعه را به خدمت بگیرد، بازدهی سه چهارم بالا می‌رود.

توسعه بدون عدالت را نمی‌خواهم
مدل‌های مختلفی برای توسعه و رشد وجود دارد که تمام آنها حاکی از آن است که درآمد سرانه ملی بالا می‌رود و رشد متوازن می‌شود اما نص‌صریح کلام رهبر معظم انقلاب این است که توسعه و درآمد سرانه را بدون عدالت نمی‌خواهیم. رهبر انقلاب بارها به این نکته اشاره کرده‌اند که «آنقدر توسعه و درآمد سرانه را به رخ من نکشید، من توسعه بدون عدالت را نمی‌خواهم.»
توسعه در نظام جمهوری اسلامی باید عدالت محور باشد، یعنی اقتصاد و رشد متوازن زمانی مطلوب است که اختلاف طبقاتی را از بین ببرد. در بحث اقتصاد مقاومتی نیز رهبر معظم انقلاب می‌فرمایند اقتصاد ما باید واقع‌نگر و آرمانگرا باشد. در جمهوری اسلامی ایران باید همه واقعیت‌ها و تئوری‌های اقتصادی زیر خیمه آرمان باشد. این آرمان‌ همانا از بین رفتن اختلاف طبقاتی است. ایشان اسم توسعه را پیشرفت گذاشته‌اند. بنابراین پیشرفت در گفتمان مقام معظم رهبری یعنی توسعه همراه با عدالت.
با این تفاسیر الگوی توسعه در کشور ما عدالت‌محور است، پس یک مدیر باید این نکته را در نظر بگیرد که اگر می‌خواهد طرحی توسعه محور را اجرا کند از نقش عدالت غافل نباشد.

دوز سیاست بالاست
متاسفانه دوز مسائل سیاسی در اقتصاد بسیار بالا رفته است. اقتصاد ما سیاست‌زده است و الان هم یکی از مشکلات اساسی این است که مسائل اقتصادی زیر سایه مسائل سیاسی شکل می‌گیرد. از اول انقلاب اسلامی اجازه ندادند که اقتصاد با شاخص و متر خودش عمل کند و همیشه تحت سایه مسائل سیاسی بوده است. اما سیاست و اقتصاد دو مقوله هستند. سیاست به دنبال قدرت است که چگونه رای بگیرد و چگونه رقیب را از صحنه خارج کند و مقاطعش کوتاه‌مدت است. حوزه اقتصاد، حوزه درآمد است. حوزه بهره‌وری است. هزینه و فایده است. صادرات و واردات و قیمت تمام شده است. درست است که یک اورلبی با هم دارند اما اقتصاد بخش عمده‌ای از قدرت است و جریانات سیاسی نمی‌توانند از اقتصاد چشم بپوشند و می‌خواهند بر آن سلطه پیدا کنند.
بروز و ظهور احزاب در کشور ما بیشتر در شرایط انتخابات است به خصوص یک سال مانده به انتخابات گرم می‌شوند و حتی برخی احزاب خلق‌الساعه و انتخاباتی به وجود می‌آیند و بعد از انتخابات می‌میرند تا انتخابات دیگری برگزار شود. یکی از مشکلات ما این است که هنوز حزب واقعی در کشورمان سامان پیدا نکرده است. حزب‌ها برنامه‌سازی، کادرسازی و… را انجام می‌دهند. نمونه‌ای از تاثیر حوزه نفوذ اقتصادی بر احزاب را مثال می‌زنم. ایران خودرو را در نظر بگیرید.
این شرکت 10 هزار کارمند دارد به‌علاوه جمع کثیری قطعه‌ساز با امکانات مبسوط و در کل یک فضای بزرگ اقتصادی را در دست دارد. اگر با نگاه سیاسی نگاه کنیم، فضای خوبی برای فعالیت‌‌های سیاسی است یعنی اگر یک مدیر سیاسی به عنوان رییس ایران خودرو بگذاریم، جایی را در اختیار می‌گیرد که 10 هزار فرصت شغلی در آن هست، یعنی 10هزار نفر از اعضای حزب خود را می‌تواند در آنجا سر کار ببرد. جایی است که هزاران میلیارد درآمد و هزینه در آن است، جایی است که بر جامعه ملی کشور تاثیرگذار است و… یعنی مجموعه کسانی که با ایران خودرو در ارتباط هستند به همراه خانواده‌هایشان، دنیای عظیمی از فرصت هستند. پس اگر یک آدم سیاسی مدیر ایران خودرو باشد، مترش سیاسی است و به جای اینکه فکرش این باشد که از ضایعات کم شود، کیفیت بالا رود، برخوردها را منضبط کند، یا از ورشکستگی ایران خودرو جلوگیری کند، می‌گوید فعلا برای من مسائل انتخاباتی مطرح است. یعنی با این روند می‌توانیم ایران خودرو را یکی از احزاب کشور بدانیم. در سایر حوزه‌های اقتصادی مثل فولاد و پتروشیمی هم همینطور است.

توکل به خدا
بزرگ‌ترین تهدیدکننده کشور ما مریضی افسردگی است. واگیری این بیماری بیشتر از دیگر بیماری‌هاست، چرا که اگر یک نفر در یک خانواده افسرده شود همه‌ خانواده را افسرده می‌کند. اغلب داروهای مهار‌کننده افسردگی نیز مخدر هستند و فرد مبتلا را از پا می‌اندازند. مدیران ما باید از این بیماری واگیردار فاصله بگیرند. یک مدیر اگر آرمانش با کاری که انجام می‌دهد متفاوت باشد، دچار افسردگی می‌شود. پس بهتر است مدیر در راه آرمان‌های مورد نظر خود قدم بردارد.
درمان افسردگی مدیران اعتقاد به معنویت خداست. اگر شخص مدیر فقط بر توانایی‌های فردی خود اتکا کند کم می‌آورد، مدیر باید با توکل به خدا در امور جلو برود.
هرکسی با هر تفکر و مسلکی یک ابتدا، گذر و انتهایی را برای خود مقدور می‌دارد. اما کسانی شاد و راضی هستند که در راه آرمان‌ها و خواسته‌های خویش قدم برمی‌دارند.