فَالْمُدَبـِّــرَاتِ أَمْــرًا سوگند به آنان که با تدبیر عمل می‌کنند. (آیه پنجم، سوره نازعات)
فَالْمُدَبـِّــرَاتِ أَمْــرًا سوگند به آنان که با تدبیر عمل می‌کنند . (آیه پنجم، سوره نازعات)
فَالْمُدَبـِّــرَاتِ أَمْــرًا سوگند به آنان که با تدبیر عمل می‌کنند. (آیه پنجم، سوره نازعات)

ناصر شهلا _ روزنامه‌نگار | مدیران بیکــار

سال 1355 برای انجام مصاحبه با رییس سازمان انرژی اتمی وارد دفتر ایشان شدم. آقای دكتر اعتماد در یك اتاق بزرگ، شیك اما ساده مستقر بودند. در انتهای اتاق پشت میز زیبایی روی صندلی چرمی لمیده و پاهایش را روی میز گذاشته بودند. پیپی با عطر ملایم بر لب و فنجان بزرگ قهوه هم روی میز. سلام دادم و خودم را معرفی كردم. خوش‌آمد گفت و مرا به نشستن دعوت كرد و گفت: جوان اجازه می‌دهید وضعیت خودم را تغییر ندهم و در همین حالت بمانم. با آن‌كه احساس می‌كردم با آن طرز نشستن به من بی‌احترامی می‌كند از سرِ ناچاری گفتم: لطفاً راحت باشید. روی میز چند نشریه از جمله تایم، فاینشیال تایمز و گاردین به چشم می‌خورد. ناگهان با یك حركت سریع و چابك از جابرخاست. خودش را مرتب كرد و منظم و رسمی روی صندلی‌اش نشست و با بیانی ساده و شیوا درس‌های مدیریتی پرارزشی به من داد: جوان لطفاً به خاطر بی‌ادبی‌ام مرا ببخش. چون دیدم جوانی و مهیای آموختن، خواستم تجربه‌ای را به شما منتقل كنم. با آن طرز لمیدن خواستم این حس را در شما تقویت نمایم كه با خودت بگویی:
چه آدم بی‌عار و چه مدیر بیكاری. اول صبح به جای كار و رسیدگی به امور، گوشه‌ای لمیده، پا روی پا  انداخته، بی‌خیال و بی‌درد قهوه می‌خورد، روزنامه می‌خواند و آهنگ گوش می‌كند. صادقانه بگو آیا توانستم چنین حس منفی و انتقادآمیزی را در شما بیدار كنم؟ گفتم: بله آقای دكتر. با معذرت باید اعتراف كنم در دلم ‌گفتم گذرم به چه آدم بی‌درد و چه مدیر بیكاری افتاده. خنده‌ای سر داد و از جایش بلند شد. به طرفم آمد، بازویم را گرفت و با خود به سوی كاناپه برد و بعد از نشستن گفت: من دقیقاً یك مدیر بیكار هستم. چون بلدم كارها را بین كاركنان تقسیم كنم و به آن‌ها بیاموزم كه هر كس كارش را انجام دهد. یادت باشد جوان، یك مدیر موفق كسی نیست كه همة ‌كارها را خودش انجام دهد و در همه امور سرك بكشد. مدیر موفق آن است كه همكارانش را خوب بشناسد، به هر یك از آنان كاری در حد توان، قابلیت و علاقه‌اش محول كند و عوامل كار و تولید همكاران را فراهم آورد. بله من یك مدیر بیكارم، چون مجموعة زیردستم عین یك ساعت سوئیسی اصل خوب كار می‌كنند و دیگر كاری برای من نمی‌ماند. من به همكاران و دوستانم هم اعتماد و هم اعتقاد دارم و كارها را بین آن‌ها تقسیم می‌كنم. وقتی كارها به موقع و منظم توسط همكارانم انجام می‌شود، من بیكار می‌مانم و می‌توانم به آینده و توسعه بنگاهم بیندیشم و برای اعتلای سازمان و رشد همكارانم طرح دهم. بله رمز مدیران موفق بیكاری است.