مقاومسازی، بحرانزدایی و ترمیم ساختارها و نهادهای فرسوده و ناکارآمد موجود اقتصادی، قطعا باور و مشارکت همگانی و اعمال مدیریتهای عقلایی و مدبرانه میطلبد. بخش کشاورزی که در گذشته یکی از عمدهترین فعالیتهای اقتصادی محسوب میشد، با شکلگیری و رشد نظام سرمایهداری در اروپا، بهگونهای تکامل یافت که در حال حاضر با فعالیتهای صنعتی در کشورهای پیشرفته درآمیخته و نقش مهمی در جریان تمرکز سرمایه دارد.
تولید بیشتر در بخش کشاورزی علاوه بر صرفهجویی ارزی، توسعه سایر بخشهای اقتصادی را در پی خواهد داشت. تولید بیشتر و با كیفیت تر اما، به میزان دانش جاری در حوزه به عنوان نرمافزار و همچنین سختافزارها بستگی دارد كه باید توسعه متوازن آنها مورد توجه قرار گیرد.
زند كه درباره بررسی ابعاد این برنامه با «مدیران و روسا» همكلام شده بود، از پشتیبان شدن برنامه دانشبنیانی كشاورزی انتقاد كرد و این اتفاق را ناشی از نگاه نازل به توسعه نرمافزارها در رقابت با سختافزارهایی همچون ماشینآلات و نهاده های تولید دانست.
اسكندر زند در این گفتوگو صراحتا اشاره می كند كه بهرهوری ناشی از سرمایهگذاری در نرمافزارها و پیادهسازی نظام های تولید، مدیریت و ترویج دانش بین كشاورزان، 20 برابر بیشتر از سرمایهگذاری در بخش سختافزار است اما به دلیل نامحسوس بودن آن، مغفول مانده است.
دانشبنیان بودن در کشورهای پیشرفته بسیار اهمیت دارد. کشاورزی دانشبنیان اساسا یعنی چه؟ به چه سطحی از کشاورزی، دانشبنیان میگوییم؟
اجازه بدهید صحبتهایم را با یک بیت شعر شروع کنم که نشان میدهد دانش کشاورزی ریشه در فرهنگ و تاریخ ما دارد.
کشاورزی که با دانش زمین کاشت
ز یک دانـه هـزاران دانه برداشت
این بیت مصداق دانشبنیان بودن در کشاورزی است. اصولا هر کاری وقتی با دانش و اطلاعات درست همراه شود نتیجه بهتری خواهد داشت و در کشاورزی اهمیت این نکته بیشتر است. تفکر یعنی در کاری عمیق شویم و جوانب آن را بسنجیم و با آگاهی به آن بپردازیم. اگر ما در کشاورزی با علم آگاهی وارد شویم میتوانیم از هر دانه هزار دانه برداریم.
چارچوب کشاورزی دانشبنیان ریشه در تاریخ دارد. بستر کشاورزی دانشبنیان تحقیق، تولید علم و تکنولوژی است. در کشور ما بیش از صد سال است که نهادهای تحقیقاتی در دل وزارت کشاورزی سابق و حال، شکل و علم و تکنولوژی به تدریج تولید شده و در اختیار بخش کشاورزی قرار گرفته است. نظام اول، علم یا تکنولوژی است که یا خلق میشود یا کسب میشود. ما در سالیان گذشته بخشی از علم را تولید و بخشی از آن را نیز کسب کردیم. نظام دوم مدیریت دانش و اطلاعات است. دنیایی از علم و دانش اگر در مقالات علمی باشد و به کشاورز نرسد هیچ فایدهای برای کشور ندارد.
مدیریت دانش و اطلاعات داشتههای علمی را مانند خون در بدنه سیستم جاری میکند. نظام سوم بهکارگیری دانش است که ما آن را نظام نوآوری مینامیم.
اگر این سه نظام هماهنگ باشند میتوانیم ادعا کنیم کشاورزی دانشبنیان داریم. در واقع دانش باید اول تولید شود، سپس در بخش کشاورزی کشور جاری و در نهایت در زمینهای کشاورزی مورد استفاده قرار گیرد.
همیشه برای برقراری ارتباط بین بخشهای مختلف صنعت و دانش تلاش شده است اما به نظر میرسد تا بهحال موفقیتآمیز نبوده است. فاصله مقالات علمی و ثبت اختراعات موید این نکته است. برنامه دانشبنیان کردن کشاورزی چه سیاستهایی را در پیش میگیرد تا به موفقیت برسد؟
سه عاملی که ذکر کردم، باید در یک چرخه با هم کار کنند اما نظام تولید علم در کشور نظام جاری و پویایی نیست و نظام نوآوری هم چالاک نیست. دانش اگر در بستر نظام نوآوری نیفتد شکافی که شما گفتید ایجاد میشود. علت ایجاد شکاف و فاصله بین علم و عمل این است که 75 درصد کشاورزان کشور خردهپا و کمسواد هستند.
بنابراین باید این دانش را به روشی به بخش کشاورزی و کشاورزان تزریق کنیم. ما در بخش کشاورزی صحبت از بذر و کود در هکتار میکنیم اما هرگز حرفی از دانش در هکتار به میان نمیآوریم. هنوز جای دانش در برنامهها خالی است و کارگروه دانشبنیان بهعنوان یکی از ارکان اصلی شناخته نمیشود.
به گمان بنده با وجود اینکه برنامهها برای بخش کشاورزی عمدتا خوب بسته شدهاند اما برنامه دانشبنیان کردن کشاورزی به خورد این برنامهها داده نشده است. برای رسیدن به اقتصاد دانشبنیان در بخش کشاورزی باید برای نظام دانش و اطلاعات و همینطور برای ارتقای سطح دانشی کشاورزان نیز برنامهای تدوین میشد. هر چقدر به زمین و کود و بذر بپردازیم وقتی به علت فاعلی یعنی کشاورز نپردازیم یک جای کار میلنگد و بهدرستی انجام نمیشود. دانش کشاورز باید بالا برود.
فرض کنید آبیاری تحت فشار، کود، سم و ماشینآلات مناسب، همه در اختیار کشاورز قرار گیرد اما تا زمانی که کشاورز دانش استفاده از این ابزار را نداشته باشد بهرهوری افزایش پیدا نمیکند. پس دانشبنیان شدن بسیار ضروری است اما متاسفانه باید اعلام کنم فرآیند دانشبنیان شدن کشاورزی بسیار کند است.
انتقاد شما به برنامه است یا اجرا؟
بحث اصلی ما این است که برنامه دانشبنیان کردن کشاورزی یک برنامه اصلی نیست بلکه برنامه پشتیبان است. وقتی برای برنامهای خرج نمیکنید و به آن جایگاه نمیدهید درواقع فقط میخواهید وجدان خود را آرام کنید. میلیاردها تومان پول صرف زیرساختهای آبیاری و مکانیزه کردن کشاورزی میشود اما درصدی از آن برای آموزش کشاورز صرف نمیشود.
تحقیقات ثابت کرده است که سرمایهگذاری در حوزه نرمافزار به اندازه 20 برابر سرمایهگذاری در حوزه سختافزار بهرهوری دارد. وقتیکه در بخش آموزش سرمایهگذاری نکنیم شک نکنید که در بخشهای دیگر کارایی پایین میآید.
اساسا هدف از دانشبنیان کردن هر بخش این است که با استفاده از دانش ظرفیتهای مغفول را بشناسیم و از آنها استفاده کنیم. یکی از ظرفیتهای مغفول در بخش کشاورزی نیروی انسانی است که متاسفانه در برنامهها نیز به آن پرداخته نشده است.
برای علت فاعلی یعنی خود کشاورز بهعنوان یکی از مهمترین عوامل در کشاورزی هیچ برنامهای نداریم اما برای دیگر عوامل هزینههای بسیاری صرف میشود. البته این هزینهها باید صرف شود اما در کنارش باید به نیروی انسانی بسیار بیشتر بها داده شود.
در برنامهها تاکید بر این است که بخش خصوصی مجری طرحها باشد. بخش خصوصی ما توانمند نیست و تحقیق و توسعه هم بسیار پرهزینه است. با این تفاسیر میتوانیم از بخش خصوصی انتظار سرمایهگذاری در بخش تحقیق و توسعه داشته باشیم؟ و بدون ورود بخش خصوصی آیا به هدفگذاری خود یعنی دانشبنیان کردن کشاورزی میرسیم یا خیر؟
اصل موضوع درست است و بخش خصوصی باید وارد گود شود. اما ابتدا باید بسترسازی برای ورود بخش خصوصی انجام شود. این کارها در گذشته انجام نشده است و امروز نیز به کندی پیش میرود اما به این معنی نیست که برنامهها اجرا نشود. در حال حاضر در برخی زمینهها جاذبههای لازم برای بخش خصوصی فراهم است و در برخی زمینهها کمتر است. البته همه بخش کشاورزی در دست بخش خصوصی است. کل کشاورزی توسط بخش خصوصی گردانده میشود اما در حوزههایی مانند دانشبنیان کردن بخش کشاورزی که انتظار داریم بخش خصوصی کمک کند، بسترسازیها ضعیف است.
ما تشکلسازی، نهادسازی و یکپارچهسازی نکردیم. در حال حاضر اتحادیهها، تعاونیها، کشت و صنعتها و انجمنهای خوبی داریم اما باید اختیارات و منافع بخش خصوصی به حدی بالا برود که این بخش مجاب به حضور هر چه بیشتر در بخش کشاورزی شود.
مدیران دولتی همواره از لزوم حمایتهای بیشتر سخن میگویند و کارشناسان و صاحبنظران غیردولتی عقیده دارند که حمایتها، بخش خصوصی را تنبل کرده است. شما حرف دیگری مبنی بر جاذبهسازی زدید. جاذبهسازی یعنی چه؟
بخش خصوصی طبیعتا برای کسب منافع وارد میشود. منفعت همان جاذبه است. اولین جاذبه خارج شدن بخش دولتی از صحنه است. وقتی بخش خصوصی بداند که رقیب دولتی ندارد با فراغ بال بیشتری وارد میشود. باید وقتی این بخش وارد میدان شد حمایت لازم را از او انجام بدهیم، عرصه را بر او تنگ نکنیم و ظرفیتهای قانونی را فراهم کنیم تا بتواند بهراحتی کار کند. هرکدام از این موارد نوعی جاذبه است.
برای شتاب گرفتن چه باید کرد؟ مشکل از زیرساختهاست یا توان علمی داخل کشور به آن حد نرسیده است؟
توان داریم اما این توان را رشد ندادهایم و شرایط بالندگی آن را ایجاد نکردیم. در حال حاضر درصد کمی از شرکتها توان رقابت در سطح جهانی را دارند اما باید اعتمادبهنفس و خودباوری را در این شرکتها ایجاد کنیم. ضمن اینکه موانع را از سر راهشان برداریم و همچنین تعاملات بینالمللی را برقرار کنیم تا این شرکتها رقبا و بازار خود را پیدا کنند.