فَالْمُدَبـِّــرَاتِ أَمْــرًا سوگند به آنان که با تدبیر عمل می‌کنند. (آیه پنجم، سوره نازعات)
فَالْمُدَبـِّــرَاتِ أَمْــرًا سوگند به آنان که با تدبیر عمل می‌کنند . (آیه پنجم، سوره نازعات)
فَالْمُدَبـِّــرَاتِ أَمْــرًا سوگند به آنان که با تدبیر عمل می‌کنند. (آیه پنجم، سوره نازعات)

استاد سیدمهدی الوانی | انتخاب رشته و حرفه در ايران تصادفی است

استاد سیدمهدی الوانی متولد 1323 تهران و از تأثیرگذارترین مدرسین حوزه مدیریت کشور است که نقش عمده‌ای در پرورش اساتید و مدیران موفق کشور داشته است. ایشان دوره متوسطه را در دبیرستان مروی تهران گذارنده و پس از این دوره به دانشگاه ملی ایران رفته است و در سال 1349 مدرک لیسانس زبان و ادبیات انگلیسی را از این دانشگاه اخذ کرده‌اند. دکتر الوانی در دو رشته موفق به اخذ مدرک کارشناسی ارشد از دانشگاه تهران شدند؛ علوم تربیتی در سال 1351 و علوم اداری در سال 1356. پس از این دوره به خارج از کشور عزیمت کردند و ایالات متحده آمریکا را به عنوان مقصد برگزیدند. در سال 1361 دوره کارشناسی ارشد مدیریت دولتی را در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی امریکا گذراندند و در همان سال نگارش رساله دوره دکتری‌شان را در باب « نظریه‌های مدیریت از دیدگاه اسلام» آغاز کردند. به سراغ ایشان رفتیم تا اندکی تجربیات گرانبهایش را در اختیار مدیران و دانشجویان علاقه‌مند بگذارد. گفت‌وگو با استادی برجسته چون مهدی الوانی دشوار می‌نمود اما صمیمیت و خضوع وی کار را بر ما آسان ساخت.

انتخاب رشته و حرفه در ایران تا حدودی تصادفی و بر مبنای شرایطی است که پیش روی شما قرار می‌گیرد و برنامه‌ریزی و اراده‌ فردی در آن نقش چندانی‌ ایفاء نمی‌کند. اگر بنده‌ این ادعا را مطرح کنم که خیلی دوست داشتم معلم شوم و بعداً هم شدم، یک کلیشه‌ بی‌معنا است. به اعتقاد من افرادی که در آزمون سراسری شرکت می‌کنند؛ ممکن است با اقبال مساعد مواجه شوند و در رشته‌ای که استعداد دارند مورد پذیرش قرار گیرند و در عین حال‌ این امکان محتمل‌تر است که شرایط دقیقاً برخلاف علایق فرد رقم بخورد. زمانی که من می‌خواستم انتخاب رشته انجام دهم، دانشگاه ملی در گرایشی جدید در رشته پزشکی دانشجو می‌پذیرفت و با توجه به رتبه‌ام امکان انتخاب‌ این رشته را داشتم اما بعد از مشاوره با یکی از دوستان تصمیم گرفتم رشته‌ علوم تربیتی و آموزشی را انتخاب کنم چرا که به معلمی و کار کردن با گروه‌های جوان دانشجو علاقه‌مند بودم. دوره کارشناسی ارشد را در رشته مدیریت آموزش و پرورش گذراندم و این آغاز بحث معلمی و تعلیم و تربیت برای من بود. در آن زمان، آموزش مدیران کشور در مرکز آموزش مدیریت دولتی انجام می‌شد به همین دلیل خدماتم را در آن‌جا شروع کردم. از آن‌جا که در آن مکان با مدیران سروکار داشتم در رشته مدیریت ادامه تحصیل دادم و در آمریکا دکترای مدیریت گرفتم. در مجموع چون در مرکز آموزش مدیریت دولتی، وظیفه آموزش مدیران را بر عهده داشتم؛ شرایط خدمت ایجاب می‌کرد که مدیریت بخوانم.
به اعتقاد من کیفیت آموزش مدیریت مهم است. بنابراین در آموزش مدیریت مهم نیست که شما همه شاگردان‌تان مدیر شوند، کافی است از میان صد دانشجو تنها دو مدیر خوب پرورش یابند تا در جامعه منشأ اثر مثبت باشند. رشته‌ مدیریت به شما فن اداره کردن را می‌آموزد. به عقیده‌ من بحث مدیریت پیش از این‌که یک‌سری تکنیک برای به‌کارگیری در وضعیت خاص و یا سطح مورد قبولی از معلومات باشد، عشق و علاقه‌ به کار است و اگر ما بتوانیم ‌این عشق را تعلیم دهیم شاید مهم‌تر از فنون و تکنیک باشد.
پیرامون نقاط ضعف ‌این رشته باید گفت: رشته مدیریت اساساً یک رشته کاربردی است و نباید به صورت یک علم محض هم‌چون فلسفه تدریس شود. ما مدیریت را به سبک رشته‌های انتزاعی تعلیم می‌دهیم و می‌خواهیم در کلاس‌ها یک رشته کاربردی را با شیوه‌ای غیرکاربردی ارائه دهیم؛ مسلم است که نتیجه آن مطلوب نمی‌شود. برای رشته مدیریت باید کارگاه داشته باشیم. کارگاه‌ این رشته، سازمان‌ها هستند. باید دانشجویان را به آن‌جا برد تا از نزدیک با مسائل مبتلابه ‌این حوزه مواجهه شوند. ما در دانشگاه‌ها‌ی‌مان به‌این مسائل مهم بی‌توجه هستیم. بنابراین اولین مشکل دانشکده‌های مدیریت ما این است که به این رشته به صورت یک رشته کاربردی نمی‌نگرند.
مسأله دیگر، عدم ارتباط بین بهره‌بران رشته مدیریت و تولیدکنندگان این رشته است که به اصطلاح به ارتباط صنعت و دانشگاه معروف است. صنعتگران ما از آن‌جا که عموماً فاقد آموزش علمی هستند و صرفاً به تجربه خودشان اتکاء دارند، معتقدند حرف‌هایی که در دانشگاه مطرح است چندان به کار آن‌ها نمی‌آید. همین تفکر در مدرسین دانشکده‌های مدیریت هم وجود دارد. آن‌ها نیز بر ‌این اعتقادند که صنعتگران استنباط درستی از مباحث ندارند. بر‌ این اساس یک جدایی ساختاری میان صنعت و دانشگاه به وجود آمده است- منظورم از صنعت به مثابه موجودیتی است که هر کسب و کار و خدمتی را اداره می‌کند-‌ این انفکاک شبیه به وضعیت تولیدکننده‌ای است که مشتری ندارد و خودش کیفیت را مشخص می‌کند. البته شرایط فعلی رو به بهبود است. ما عموماً، هنگامی که شرایط بحرانی می‌شود به فکر راه‌حل آن هستیم. در بخش‌هایی که اجبار در جهت تغییر‌ ایجاد شده، صنعت خودش را با دانشگاه مرتبط کرده، اما در حوزه‌هایی که مدیریت کلان کشور هنوز ضرورتی احساس نکرده، این اتفاق نیفتاده است. دانشگاه‌های ما هم بدون سخت‌گیری خاصی فعالیت می‌کنند و تا زمانی که کسی از آن‌ها کیفیت آموزشی مناسب طلب نکند و برای تولید علم اهمیتی خاصی قائل نباشد نباید انتظار داشته باشیم در مراکز آکادمیک ما تحول خاصی نمایان شود.
من فکر می‌کنم جامعه ما در سال‌های اخیر حال و هوای فرهنگی متفاوتی را تجربه می‌کند و به تعبیری از گذشته خودمان فاصله گرفته‌ایم. به این معنا که در گذشته رابطه معلم و شاگرد یک رابطه مرید و مرادی بود. دانشجو به استاد علاقه‌مند بود و تلاش می‌کرد که با وی زندگی کند. امروزه دیگر آن رابطه وجود ندارد. شاید محیط صنعتی و تجاری امروز، رابطه‌ها را رسمی ـ ساختاری کرده و عشق و علاقه قبلی کم‌رنگ‌تر شده است.
نکته دیگر‌این‌که بخش قابل توجهی از دانشجویان قدیمی، براساس علاقه‌مندی ‌این رشته را انتخاب کرده بودند اما در حال حاضر سیستم کنکور به نحوی است که شانس نقش تعیین کننده‌ای برعهده دارد. بنابراین امکان دارد فردی که هیچ علاقه‌ای به مدیریت ندارد به صرف این‌که در میان صد رشته ممکن، در‌این رشته پذیرفته شده است، این رشته را ادامه دهد.
همواره تلاش کرده‌ام به دانشجویانم یاد بدهم که چگونه در زندگی شخصی، سازمانی و اجتماعی‌شان موفق باشند. هر زمان این توفیق میسر شده برای من خاطره شیرینی بوده است. زمانی که می‌شنوم یکی از دانشجویانم در دانشگاهی معتبر استاد نمونه می‌شود بسیار خوشحال می‌شوم. همواره خاطرات خوب من، توفیق دانشجویانم بوده که توانسته‌اند به کشور خدمتی ارائه نمایند.

مارا در شبکه های اجتماعی دنبال کنید.