در راستای تبیین ایده «مدیران سرمایه ملی» ابتدا باید بررسی کرد مدیر باید دارای چه شاخصها و ویژگیهایی باشد تا وی را جزء سرمایههای ملی به حساب آورد. اگر مدیریت را علم به کارگیری منابع محدود جهت دستیابی معقول به اهداف از پیش تعیین شده تعریف کنیم، یک مدیر حداقل باید دارای سه مشخصه باشد تا بتواند در این تعریف بگنجد.
در راستای عملی کردن تعریف فوق، مدیر باید از علم، هنر و تجربه بهرهمند باشد. دارا بودن هرکدام از مختصات و مشخصات مذکور برای هر فرد جهت اعمال هنر ذاتی و علم مدیریت کارآمد، لازم اما ناکافی است. بنا بر تعریف فوقذکر مدیریت را در این سه حوزه اینگونه میتوان تبیین کرد. اگر مدیریت را هنر بدانیم در نتیجه پذیرفتهایم که بخشی از این پدیده، ذاتی است، از این منظر که علمی است که میتوان وجوه اکتسابی را در آن یافت و از این نگاه که تجربه در آن دخیل است، مدیریت عرصهای فنی است.
به این ترتیب مدیریت به عنوان یکی از مهمترین علوم در حوزه علوم انسانی ترکیب هنر ذاتی، علم اکتسابی و فن تجربه است و بالتبع مدیر فردی است واجد این شرایط. در نتیجه مقدماتی که در این بحث مطرح شد، نمیتوان کسی را که هر یک از این سه ضلع مثلث مدیریت را نداشته باشد، مدیر نامید. اما کسی که دارای هر سه شاخصه باشد، مدیر است و به همین دلیل سرمایه ملی قلمداد شود. باید توجه داشت صرف اطلاق نام مدیر به یک فرد و یا حضور در پستهای مدیریتی او را واجد شرایط دقیق و علمی که به آن اشاره شد، نمیسازد و از این منظر سرمایهای ملی تلقی نمیشود. منطق حکم میکند که هر مجموعهی تصمیمگیری از سرمایههای خود صیانت کند. چگونگی صیانت از این سرمایهها در هر مقطع دارای ویژگیهای خاصی است. همانطور که هر پدیدهای دارای عمر مفیدی است مدیران نیز دارای عمر مفید- نه از نظر فیزیکی بلکه از نظر انرژی و توان در اداره امور- هستند و همواره توانایی فعالیت در رأس هرم و هدایت یک سازمان را ندارند. در این مقطع باید از مدیران کارآمد و موفق به عنوان سرمایه فکری و مشاوران تصمیمساز بهره جست. به اعتقاد من مدیران پس از دورهای فعالیت به مرحله زکاتدهی به لحاظ علمی و تجربی میرسند و باید از آنها به عنوان مشاور و دستیار و نظیر این عناوین در معنای واقعی آن و نه به عنوان زینتالمجالس استفاده کرد. متأسفانه این نگرش در کشور ما در همه دورههایی که تا امروز شاهد آن بودهایم چندان جاری و ساری نیست. راههای متعددی جهت استفاده و پاسداشت مدیران باتجربه وجود دارد که هر سازمان به تناسب شرایط و ویژگیهای خاص خود از آن بهره میبرد. یکی از این شیوهها، ارتباط شفاهی و یادگیری از این طریق است. گفتوگو، عاديترين و عميقترين فعاليت انساني است که در هر زمان و مکان وجود دارد. گفتوگو شامل پرسيدن و طلب کردن است. يادگيري از مدیران از کانال گفتوگو، محور فرايندي است که به موجب آن، يادگيرنده معنا را ابداع ميکند و از راه مکالمه، تجربه آموخته شده را به دانش تبديل ميسازد. اين يادگيري، حرکت از تجربه فردي به مفاهيم عمومي و جمعي است. يادگيري با گفتوگو، از فردي شروع ميشود که تجربه خود را انتقال ميدهد. تجربه فردي از اين راه به دانش گروهي مبدل ميشود. شیوه دیگری که میتوان از طریق آن از تجربه مدیران استفاده کرد، يادگيري از طریق عمل است. در اين روش شخص باتجربه به شخص کم تجربه، آموزش ميدهد؛ البته نه از راه کلام، بلکه با مشاهده، تقليد و تمرين. اين نوع يادگيري که راهي براي سهيمسازي تجربه است؛ تجربهی تجربه ناميده ميشود.
اما اگر بخواهیم در باب استفاده از سرمایههای ملی کشورمان ساز وکاری دائمی و علمی طراحی کنیم، تأسیس بنیاد مدیران پیشکسوت و بازنشسته شاید بهترین راه باشد. چنین جایگاه و مرجعی با حوزه تأثیرگذاری ملی، محل خدمت مدیرانی است که از نقطه اوج فعالیتشان خارج شدهاند و به معنایی بازنشسته هستند. این امور جزء مؤلفههایی است که دارای شأن حاکمیتی است. این تشکل میتواند با طراحی ساز وکارهای مناسب به ارگانها، نهادها، سازمانها وشرکتهایی که به کمک نیاز دارند، مشاوره دهد و تجارب و اطلاعات خود را به آنها منتقل کند. در این شرایط است که کشور در یک بستر مناسب جهت همافزایی کامل قرار میگیرد.
در کشور ما حتی با تعریف محدودی که از مدیریت ارائه شده، پتانسیل فراوانی از مدیران باتجربه و موفق داریم که به دلیل مسائل حاشیهای کنار میروند و راهکاری جهت استفاده از تجربیات آنها اندیشیده نشده است که این اتفاق فاجعهای غیرقابل جبران است. باید توجه داشت که این مدیران با صرف هزینههای هنگفت به جایگاه کنونی خود رسیدهاند و ما باید نهاد، مرجع یا بنیادی داشته باشیم که در جهت رشد و شکوفایی مملکت با انباشته کردن این تجارب و استانداردسازی آن و تجزیه و تحلیل و تبدیل تجارب به الگوهای عملی و بومی چالشهای پیشروی سازمانهای ایرانی را با شیوههای بومی مرتفع کنیم. یکی از تفاوتهای بنیادین و آشکار علم مدیریت با سایر علوم، عدم ثبات و پایداری تئوریها و فرضیههای در این رشته است و آنچه میتواند طول عمر مفید این نظریهها را افزایش دهد، استفاده از الگوهای تجربی به جای نظریات آکادمیک است چرا که الگوهای تجربی با واقعیات جامعه ممزوج است در نتیجه واقعیتر است و عمرش نیز طولانیتر خواهد بود و این مهم رخ نخواهد داد، جز به مدد بهرهگیری از تجربه مدیرانی که در این سرزمین با همه معضلات و مشکلاتش مدیریت موفقی را از خود به نمایش گذاشتهاند.